سالهاست
من مردهام
توهم
فاتحهات را بخوان و برو
****************
بوتهی هیچ امیدی
در قلب من
نروئیده
تا چشم کار میکند
همین بارش گاه به گاه
نگاه تست و بس
***************
تو فاصله ها را از بين ببر
من مهرباني را پهن مي کنم
تو چراعها را خاموش کن
آتش را من روشن مي کنم
***************
ترا به دست ذهنم میدهم و راه میافتم
نزدیکیهای قصر خدا
فرشتگان میپرسند:
- کجا؟!
به خود میآیم
دور و برم را نگاه میکنم
به تو خیره میشوم
وقتی که میخندی
میدانم که
باز دوباره گم شدهام
بنا شده مدارس را به مساجد واگذار کنند. از اول قرن ما عشق مکتبی شدن داشتیم. با کلاه وارد مدرسه شدیم و با عمامه از دانشگاه بیرون آمدیم. مدارس را که به مساجد سپردند حاج آقا پیشنماز، اهل قرتی بازی نیست مدیر و ناظم و معلم نقاشی و دیکته و انشاء را مرخص میکند. اینها بازمانده طاغوتند. یک اتاق مسجد خودش میشود مکتبی. از کلاس اول تا شیشم مثل بچه آدم مینشینند روی زمین خدا. آموزش نماز و شهادت مثل آموزش موش و گربه نیست. ما چکار داریم که ... بقیه در اطلاعات دات نت
بنا شده به طلاب حوزه علمیه قم به صورت اجباری آموزش وبلاگ بدهند. من فکر میکنم این واژه اجبار را باید بردارند، طلاب چیزی را که لینک دادن زیاد داشته باشد با طیب خاطر می پذیرند. خوبی وبلاگ در حوزه این است که بدون آنکه برایش راهنما بنویسند گسترش پیدا میکند. کامنت دادن را حوزه تا حد فتوا پیش میبرد و شرکت در باند بازیهای وبلاگی را واجب شرعی میکند. وبلاگ بی پدر میشود اما به جایش صاحب ده رهبر میشود. طلابِ اصلاح طلب، "آب در هاون کوبیدن" بین وبلاگها و طلاب تند رو "ترور" وبلاگی راه میاندازند. خوابگرد و معروفی و دیگران از نوشتن غلط نامه و «فارسی درستر بنویسیم» نا امید میشوند و صرف و نحو عربی کبکه و دبدبه پیدا میکند. ادیتور هاله تحریم و ادیتور عشرت شائق وارد وبلاگ میشود. در مسابقات وبلاگ برتر عوض آلمان انگلیس جایزه میدهد. حماس در رقابت با «دو در دو» و «بلاگ نیوز» وبلاگ «سه در سه» را راه اندازی میکند. حزبالله لبنان فضا و کنتور مجانی میدهد. ستون «نگاهی به وبلاگها» طی حکم حکومتی به حجةالاسلامی که اسمش جوادتر از عبدالقادر باشد واگذار میشود. اهل بخیه یک ایراد را پیش بینی میکنند که با توجه با سابقه تاریخی حوزه میتواند مشکلی جدی باشد و آن علاقه و عادت تاریخی طلاب است به پینگ کردن بار بار همدیگر. شاعر میفرماید:
پینگ طلاب نه طریق وبلاگ و دین است که سنت دیرینهی حوزه چنین است
پاییز که اسمی است مستعار وبلاگ گوشزد را مینویسد. او در ایران مینویسد با قلمی شکافنده و نگاهی تیز و جسارتی ستودنی. کسانیکه چنین مینویسند انرژی زیادی باید برای استتار خود بکار برند لذا نباید زیاد به دنبال اطلاعات شخصی آنها بود. پاییز شفاف مینویسد و خمیر مایه طنزی همیشه در دسترسش هست. وبلاگ گوشزد از وبلاگهایی است که بررسیاش سخت و میتواند از توان خارج باشد، اما مدتهاست شخصاً این وبلاگ را دنبال میکنم. فردی بسیار با احساس، انسان و طرفدار آزادی و حرمت انسان در آن قلم میزند. او با اینکه از سال 1998 از اینترنت استفاده میکرده و وبسایت تخصصی داشته بعد از درگذشت ناگهانی پدرش که او را یک روشنفکر ذاتی میداند و در حسرت است که از او هیچ یاد بود مستندی بجا نمانده به وبلاگنویسی رو میآورد. رو آوردنی که به نظر من بسیار به غنای وبلاگشهر(واژهای که او چندان با آن موافق نیست و میترسد پسوند شهریت قوانینی دست و پاگیر را تحمیلش کند) افزوده.
گوشزد در بررسی روانشناسی فردی و ضمیر ناخودآگاه بسیاری از رفتارهای ما را بررسی و زیر آگراندیسمان میبرد و در پایان تستی به شرح زیر مطرح میکند که پاسخ به آن میتواند ذهن را به خود مشغول کند: بقیه در شهرگان دات کام
مسلمانان جهان که برای یک کاریکاتور، خواب و آرام را بر خود و دیگران حرام کردند حالا در توهین و جسارت به معابد خود گوی سبقت را از هم میربایند.
انفجار گنبدِ مسجد امام حسن و حمله به سی، چهل مسجد سنی آغاز فاجعهای است که بدون شک جهنم را به همین دنیا میآورد. جنگ شیعه و سنیای که راه افتاده اگر گسترش پیدا کند به جایی خواهد رسید که خدا جایی، شیطان جایی و صد و بیست و چهار هزار پیغمبر در گوشهای کیش و مات خواهند ماند.
این آتش به نفع هیپکس نخواهد سوخت همه را خواهد سوزاند.
تو روی این سنگ تقدیر بشین
من اینجا در بن بستِ جبر
آتش را اختیار میکنم
تو سرنوشت را گریه کن
من برای تو شمع میشوم
تو خواستی
بیگانه شو
خواستی
پروانه شو
من برای تو میسوزم
الهام نویسندهی بندرعباسی در آخرین دقایق که میخواهد نشریه تمدن هرمزگان را به زیر چاپ ببرد متوجه میشود یک ستون از «تمدن» خالی است. وقت تنگ و تمدن درحال انتشار چاره نمیماند جز کپی و پست کردن مطلبی از روی اینترنت و تمدن که در هرمزگان منتشر میشود تصادفی همه میبینند که چطور رژیمی کشنده میشود مثل ایدز. بد میشود. «گور آقا» بتِ بزرگ، زیر سئوال رفته. بت پرستانِ بیخیال از حرمتِ انسان الهام را میگیرند:
- بی کس
- بی یار
- بی یاور
- بی محاکمه
- بی وکیل
- در شهرستانی دور
- یک لا قبا
- جوان
- زن
کاملاً واجدالشرایط است. اینبار خودکشیاش را در زندان تکذیب کردند فردا خودشان با جسم سخت او را خودکشی خواهند کرد. بی معرفتها! جار بزنید:
«آنجا» از «الهام» خبری نیست و ایدزِِ نظام همچنان آدم میکشد.
در طول تاریخ پیروان هر دین و آیین و مکتب و ایدهای از کنار دراویش اگر افتاده نه حد اقل با شمشیر غلاف شده رد شدند. صرفنظر از بحثهای فلسفی و اختلافات همیشگی موجود، دراویش عاشق عاشق شدنند و عاشق عاشق ماندن. چنان سر کشند و با جرأت که کاسهی آب بلند میکنند در روی خدا که جهنمش را خاموش کنند و چنان آهسته پا میگذارند بر زمین که ترک نخورد شیشهی نازک خیالی. برای اینها هم سلاح کشید رژیمِ بی احساسِ بقیه در اطلاعات دات نت
تقریباً سه سال قبل کیوان با عزمی راسخ برای نوشتن چهار کلام حرف دلنشین وبلاگ سی و پنج درجه را راه انداخت. برخلاف اسم وبلاگ زاویه ای که کیوان از آن تصویر پردازی می کند زاویهای است کاملاً باز . اگر مترهای معمولی تعصب در دستتان باشد او از متر شدن جان سالم بدر نخواهد برد، سرش را نزنید پاهایش رفتنی است. اما اگر از خوانندگانی باشید که دچار این سوء تفاهم نشوید که در خواندن وبلاگهای درونگرا سعی در بر قراری ارتباط بین نوشته ها و نویسنده آنها بکنید و اگر بتوانید درک کنید که نویسندهی این نوع وبلاگها چیزهایی را می نویسند که صرفا به وجود آن اعتقاد دارند و نه لزوما اجرایشان، و تفکراتی را می نگارند که از ذهنشان عبور می کند نه که ساکن آن است و بدانید که این نوشته ها هرگز به شما اطلاعات کافی در مورد شیوه زندگی و تفکر منطقی یک نویسنده را نخواهند داد و آگاه باشید که اشتباه بزرگی مرتکب خواهید شد اگر فکر کنید آنها مانند وبلاگشان زندگی می کنند آنوقت خواندن وبلاگ سی و پنج درجه تفکر بر انگیز و مفید خواهد شد. کیوان به خاطر آنکه ساکن تهران است و می داند که تهران جایی بر مدار 35 درجه شمالی قرار دارد این اسم را برای وبلاگ خود انتخاب کرده و ربطش همین جا تمام میشود. بقیه وبلاگ با سرعتی زیاد و انرژیای فراوان از زاویهای مسائل را دنبال می کند که میتواند دیر یا زود مطرحترین بحث در جامعه ما باشد. اگر فقط کمی به خودمان فشار بیاوریم و کیوان را با چوب تکفیر و غیرت و بی غیرتی نرانیم متوجه خواهیم شد که این جوان تحصیلکردهی اهل مطالعه انگشت روی مسائل حساسی می گذارد. برای جامعه ما که پایه ها روی ازدواج نهاده شده و واحد تشکیل دهنده جامعه خانواده هست در نگاه اول بحثهای کیوان بحثهایی ...بقیه در شهرگان دات کام
بعد از پنجسال که حد اقل پانصد نفر بدون محاکمه و وکیل و ناظر در گوانتانامو زیر دست سربازانی هستند که مشت نمونهی خروارش از ابو غریب سر در آورده حالا سازمان ملل قطعنامه صادر میکند که باید هر چه زودتر ال بشود و بل. انگار آمریکای بوش هم آنرا میگذارد روی تخم چشمهایش.
مشکل اینجاست که این دنیای وحشیِ وحشیِ وحشی، همه جا به دست دیوانهها افتاده. بدی کار اینجاست که دیوانگان میکُشند و میخندند ولی عقلا نکشته گریانند. بدی کار اینجاست که دیوانه سنگی را که انداخت داخل چاه برای بیرون آوردنش مشتی عاقل چنان اختلاف پیدا میکنند که جهنم تا پشت در خانه میآید. احتمالش زیاد است که بمانیم برای تغاری که کشکهایمان را بساییم.
بلوچ عزیز
در اشاره به مطلب «آزادی بیان و آزادی عمل» به نظر من یک حقیقت مهم مورد توجه واقع نشده.
در برخورد با رژیم جمهوری اسلامی و حکام مرتجع در خاورمیانه روی دیگر سکهی ارتجاع یعنی سوپر محافظه کاران فاشیست سرمایه داری جهانی به ویژه امپریالیسم امریکا و صهیونیزم بین الملل نباید از دید ما پنهان بماند.
به نظر من سیاستهای خارجی سوپر قدرت آمریکا در منطقهی خاورمیانه توسط سرمایه داران صهیونیست و سیاست مداران اسرائیلی که نمایندگان سیاسیشان در دولت و کنگره امریکا حاکمیت غالب را در دست دارند تعیین میشود. اشغال عراق و از میان بردن قدرت صدام به عنوان«خطر»ی بر علیه امنیت اسرائیل که تا بحال نزدیک سیصد میلیارد دلار هزینهی جنگی نصیب مردم امریکا نموده از جمله اهداف دو دههی اخیر فناتیکها و سرمایه داران صهیونیست داخل و خارج از اسرائیل بوده است.
اینک نوبت به لقمهی ایران که مدتهاست در لیست برنامههای جنگی محافظه کاران امریکا و اسرائیل قرار داشته رسیده که با همکاری دولت فاشیست-نظامی احمدی نژاد هر روز به مرحلهی اجرا نزدیکتر میشود.
قربانی مستقیم این تهاجم نظامی، توسط هر نیرویی که باشد، علیرغم توهم مردم تحت ستم باز هم مردم بی سلاح خواهند بود. در یک کلام سرمایه داران بزرگ امریکا و شرکائ آنها در پی نفت و همچنین بازاری برای سرمایه گذاری و کالاهای مصرفی-نظامی آنهست و هدف شمارهی یک دولت اسرائیل نیز حاکمیت مطلقه و کنترل بلا منازع در منطقه می باشد.
جریان مضحک کاریکاتورهای محمد که محتوای آشکار نژاد پرستی و تحریک آمیز جنگهای مذهبی- صلیبی را در بر دارد دسیسهای است طراحی شده توسط رسانههای گروهی تحت کنترل و هدایت سیاست های سوپر محافظه کاران دانمارک با همدستی رسانههای صهیونیستی و محافظه کار ارتجاعی اروپا که اینک با همیاری همپالکیهای آنهادر آلبرتای کانادا و احتمالاً سایر نقاط دنیا دنبال و تشدید می شود. باید به یاد داشته باشیم که هر کسی بر علیه دشمن ما باشد لزوماً در کنار ما و دوست ما نخواهد بود. خمینی مخالف شاه که نیرنگ هایش دمار از روزگار مردم ایران در آورد مثال روشن این مدعاست.
در همین ارتباط نگاهی به دو لینک زیر مفید خواهد بود
با احترام و تشکر از فعالیتهای فرهنگیتان – علمی
باران منتشر شد
دهمین شمارهی فصلنامهی فرهنگی و ادبی باران منتشر شد.
دبیر بخش ویژهی این شماره که به «حقوق بشر در ایران» اختصاص دارد، مهرانگیز کار است. مطالب این بخش عبارتند از: بررسی وضعیت زن و جنسیت در حقوق کیفری ایران(مهرانگیز کار)، بازخوانی روایت اعدام شیخ فضلالله نوری(ناصر رحیمخانی)، شیرین عبادی و مسئلهی آزادی وجدان(مجید نفیسی)، دین و حقوق بشر(محمدرضا نیکفر)، حقوق بشر و اسلام در قانون اساسی جدید افغانستان(سعید محمودی)، علنیت اسناد نهادهای حکومتی در سوئد(طاهر صدیق)، خروج از مدار استبداد شرقی(احمد علوی)، حقوق بشر و اسلام/ نگاهی به نظرات محسن کدیور(سهراب سرابی)، دستاورد بزرگ بشریت(ایرج مصداقی) و کمیسیون حقیقت؛ راهی برای دادخواهی(مسعود مافان).
در بخش «گـفتوگـو»، آخرین دیدار با منوچهر آتشی(بهزاد کشمیریپور)، گفتوگو با سون اریک لیدمن (سعید مقدم) و گپی با حسین ماهوتیها(لیلی پورزند) چاپ شده است.
بخش «داسـتان و شعـر» این فصلنامه نیز، بخشی از سفرنامهای از بهمن فرسی به نام کورمال کورمال، و داستانهایی از شهلا شفیق، خسرو دوامی و علی شفیعی؛ و همچنین دو پارهداستان از مجموعهی چاپ نشدهی کابوسهای طلائی نوشتهی فرهنگ کسرائی، قطعه شعری از ا. ماهان و نانام را در برگرفته است.
در بخش «نقـد ... نظـر... مقـاله»، نگاهی به دو مجموعه شعر علیرضا زرین(ملیحه تیرهگل)، نگاهی به وقت تقصیر نوشته محمدرضا کاتب(بهروز شیدا)، نگاهی به دو کتاب در حضر و در سفر نوشتهی مهشید امیرشاهی(بتول عزیزپور) و نگاهی به مجموع داستان مردی در حاشیه نوشته شهرام رحیمیان(شهرنوش پارسیپور)ارائه شده است.
در بخش «زنـدان»، مقالهی کیفر زنان پیکارگر در دوران پهلوی اول از ناصر مهاجر، و در بخش «انـدیشـه» مقالهی الهیات سیاسی و مهدیگری در اسلام شیعی از محمدرضا فشاهی چاپ شده است.
در بخش «بازتـاب»، علاوه بر این که بخش دوم و پایانی روایت علی صدیقی از ماجرای سفر ارمنستان درج شده است، فرج سرکوهی و منصور کوشان در واکنش به بخش نخست این گفت و گو که در شمارهی 8 و 9 فصلنامهی باران منتشر شده بود، مقالاتی به ترتیب تحت عنوان «اندر حکایت آن که در قتل جمعی نویسندگان نقش نداشت» و «سوی دیگر توطئه» نوشتهاند.
دهمین شمارهی فصلنامهی باران با چند معرفی کتاب و دو خبر فرهنگی پایان مییابد.
باران را از کتابفروشیهای محل زندگی خود تهیه کنید و یا در صورت تمایل آن را مشترک شوید و با اشتراک سالیانهی خود، ما را در انتشار آن یاری دهید.
قیمت اشتراک برای اشخاص با احتساب هزینهی پستی برای اسکاندیناوی و اروپا 280 کرون یا 30 یورو و برای کانادا و امریکا معادل 35 یورو.
قیمت اشتراک برای کتابخانهها و موسسات در اروپا 380 کرون یا 40 یورو، در امریکا و کانادا معادل 45 یورو.
شمارهی حساب پستی باران pg : 7-251759
شمارهی حساب جیرو بانکی: 8720-5944
نام بانک: Skandinaviska enskilda banken
شمارهی حساب بانکی: 1006792-5287
کد بانک برای ارسال پول خارج از سوئد: ESSESESS :bic
نشر باران
www.baran.st
info@baran.st
درمیان اینهمه آتش و خون روز عشق را عشق است. برنامهی مخصوص رادیو بلاگ را گوش بدهید. شعری با صدای عباس معروفی. شعری با صدای سینا سیرکانی. نالههای تاجیکی و من که آنرا تهیه و تنظیم کردهام:
من علائم را میگویم:
غرق شدن در خود
خیره شدن به نقطه
بار بار
آه سرد کشیدن
- و
با زخمهی سازی
پرواز کردن
من مشخصات را دقیقتر بدهم:
شب تا به سحر نخوابیدن
مثل دانهی اسپند روی آتش
بیقرار
مثل زمین تشنهی کویر
ترک خورده، پر عطش، تبدار
تو میدانی بیماریام را؟
در محله ی ما کوچه ای هست که درختانش دلتنگند
و خود کوچه شاهکارش این است که بن بست است
من در پیاده روهای این کوچه
به اندازهی انگشتان دستان خدا
برگ افتاده دیده ام
در درون من جایی هست که در آن آرزو ها دلتنگند
و شاهکار آنجا این است که:
غمگینِ غمگینِ غمگین است
من در لابلای آنجا
به اندازهی دعاهایی که خدا نمی شنود
زخم باز دیدهام
و در کنار هر زخم
آرزویی در اوج جوانی
رو به خدا مرده است
حضرت رهبر فرمودهاند انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام توطئه اسرائیل بوده است. به گفته ایشان خشم اسرائیل از پیروزی حماس در انتخابات فلسطین موجب این اقدام بوده است. با توجه به اینکه کاریکاتورها در سپتامبر دو هزار و پنج در دانمارک چاپ شده و حماس در ماه ژانویه دو هزار و شیش در انتخابات پیروز شده، احتمالاً ماجرا از این قرار بوده است:
یک روز اسرائیل که معمولاً به شکم دراز میکشد و لنگهای فلسطین را گاز میگیرد ناگهان متوجه شد که روزی روزگاری حماس در انتخابات برنده خواهد شد. ابتدا کمی غصه خورد اما بلافاصله خودش را به دانمارک رسانده کمی شیرینی دانمارکی تناول فرموده صاف سراغ یک کاریکاتوریست رفته خودش را معرفی میکند و میگوید: آقای کاریکاتوریست من از پیروزی حماس خیلی عصبانی هستم!
کاریکاتوریست لبخندی کافرانه زده و میگوید: آقای صهیونیست حماس که هنوز برنده نشده است!
اسرائیل میگوید: تو کاری به این کارها نداشته باش و تا دیر نشده چند کارتون خوب بکش تا توطئه من به نتیجه برسد.متأسفانه آن کاریکاتوریست بی ایمان هم درجا میپذیرد. حضرت رهبر در آنموقع ...بقیه در اطلاعات دات نت
نگاهی به وبلاگها ستونی است در شهروند بی سی که در سایت این نشریه در آدرس شهرگان دات کام هم منتشر می شود. بعد از چند شماره ایمیلهای دوستان که اکثراً تشویقی بود به طرفم سرازیر شد. به فراخور در جوابشان کوشیدم و گاهی که جواب با تأخیر فراوان بود شرمنده مراحمشان میشدم. بسیار طبیعی است که ایمیلهای نه چندان دلخواهی هم دریافت کرده باشم. تا سرحد امکان و تا جایی که بحثها بر روال منطق پیش می رفت در پاسخ دادن به آنها هم کوتاهی نشده است.
سئوالات و درخواستهای متعددی هر هفته دریافت می کنم که چون پاسخ گفتن به تک تک آنها دارد به مشکلی تبدیل می شود و از آنجا که اکثراً تکراری هستند تصمیم گرفتم این هفته به یک سری از این سئوالات پاسخ دهم. تا هم از شرم انبوه ایمیل های بی جواب مانده، رها شده باشم و هم از دریافت مجدد آنها:
1) خیر دوست عزیز در معرفی وبلاگها پارتی بازی صورت نمیگیرد.
2) اصراری در معرفی وبلاگهای زن نیست و اگر منصفانه نگاه کنید تعداد وبلاگهای بررسی شده پنجاه پنجاه است گرچه به نظر من به خیلی دلایل در مقابل معرفی سه وبلاگ زن یک وبلاگ مرد باید معرفی میشد.
3) اتفاقاً معرفی کلی وبلاگها و تعریف آن و لینک دادن به چگونگی راه اندازی وبلاگ هم در پستهای اولیه نوشته شد که بزودی لینک آنها هم در سایت شهرگان و در نتیجه در وبلاگ من خواهد آمد.
4) وبلاگ های فراوانی هست که مشهور تر از آنند که من بخواهم آنها را معرفی کنم اتفاقاً وبلاگهای خورشید خانم، سرزمین آفتاب ، زنانه ها، هزار و یک روزنه، ف.میم سخن، معروفی، سیبستان از وبلاگهایی هستند که هر کدام به دلایلی کاملن شناخته شده هستند. درثانی شما اگر آرشیو وبلاگ خورشید خانم را نگاه کنید خواهید دید که بلند کردن وزنه های چنان سنگینی از وزنه بردار نحیفی چون من شدنی نیست. سنگینی بار از زمان تدریس در مدارسی که با دانش آموزان هیز سر و کار داشته تا فحشهایی که به او می دادند به خاطر مطرح کردن بعضی مسائل و مشکلات دختران تا ازدواج و خروج از مملکت و نگرانیهای درس خواندن در خارج آن هم با روشی که این وبلاگیست حرفهای آنها را مطرح می کند پرداختن به او را مشکل می کند. من نه تنها مشکلی با ایشان که او را اولین وبلاگیست زن می دانم ندارم بلکه همیشه دورا دور مورد احترام من بوده و هست.
5) ... بقیه در شهرگان دات کام
دوباره یک روز خواهم رفت
روی پله هایی که به هیچ آسمانی نمی رسند
عکسی خواهم گرفت
اینبار دستانم را نه می بندم و نه به سوی آسمان دراز می کنم
آنها را به انداره مهر تو باز می کنم
تا وقتی تو عکس را دیدی
بیایی داخل آن
و آغوش باز مانده مرا
که پر از خالی است
و در آن عطش له له می زند
پر کنی
دری را باز کرده ای
پله می خورد در من
تا سیب و گندم خدا
تا وسوسهی شیطان
تا فضولی آدم و حوا
به گمانم در دشتهای بعد از خلقتیم
تو هنوز هشیارتری
چشمانت را باز کن
ببین خدا کجا ایستاده
که من چنین زار افتادهام
بدنبال انتشار کارتونهایی از پیامبر اسلام حالا جمهوری اسلامی کارتون کشی برای هالوکاست را به مسابقه گذاشته. فعلاً جهان غرب از این هوک راست کمی گیج است اما حتم دارم به کف رینگ نخواهد افتاد. بالاخره یکی پیدا میشود و با وارد کردن دو سه ضربه پیاپی کاریکاتور حضرت امام«ره» را وارد گود میکند. متأسفانه اگر این نبرد کاریکاتوری ادامه پیدا کند شکست جمهوری اسلامی در این جبهه هم حتمی است.
غربی که هست و نیست خود را مدتهاست کارتون کرده در مقابل تنها فشنگ هالوکاستی جمهوری اسلامی آخرش میرود سراغ یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر. کافر جماعت که بخواهد به اینهمه پیغمبر گیر بدهد مسلمان جماعت کم میآورد مخصوصاً که شیطان هم فعالانه با کفار است و ما بجز خداوند فقط سوریه را داریم که خداوند بی طرف است و پسر حافظ اسد بی بخار.
آنهایی که در گفتگوی تمدنها میدمیدند چنان باد میدادند که باد، اینترنت و چتِ خشک و خالی راهم از پیششان برد.
وفتی که تمدنها گفتگو نکنند مگر چیزی غیر از جنگ میماند که بکنند؟
تمدنها خیلی که متمدن باشند تیر اول را شلیک نمیکنند. دماغ به دماغ میایستند، دلایل را ضعیف و رگهای گردن را قوی میکنند و هر بار یک پله از تمدن پایین و دو پله از جنگ بالا میروند.
تنها رابطه نیست که هزار پل دارد تمدن هم هزار پله دارد. آدم متمدنی که در قرن اول هجری کشکش را میسابد بهتر است با آدم متمدنی که در سال دوهزار و شیش خط و نشان میکشد جنگ نکند.
در تمدن ما این دنیا مال کفار است و آن دنیا مال ماست. میترسم آنها در این دنیا ما را به آتش بکشند. ما که سوختیم چه فایده که خداوند در آن دنیا آنها را به جهنم ببرد؟
عمه جان با چندبسیجی آمده بود بر علیه کاریکاتوریستی که کاریکاتور مقدسات را کشیده، دم در خانهی ما تظاهرات کند.
پنجره را باز کردم بگویم عمهجان گیرم که اعتراضت به جا باشد، چرا جلوی پنجرهی من؟ اما بسیجیها داد زدند:
میکشیم، میکشیم آنکه کاریکاتور مقدسات ما را کشید!
پنجره را بستم روی دستمال سفیدی نوشتم نصراً من الله و فتحُ قریب، آنرا بستم دور سرم. دستهی جاروب را در آوردم و زدم بیرون. گفتم:
برادران باهم برویم پدر این کفار را در بیاوریم!
غائله که از جلوی خانهی ما رد شد یقه عمه جان را گرفتم و گفتم: عمهی حسابی! در زمان حیات آن حضرت، کفار روی سرش خاکستر میریختند و جان سالم بدر میبردند. حالا یکی چهار تا خط کشیده شما خون به پا میکنید؟ همانطور که داد میزد و شعار میداد گفت: بقیه در اطلاعات دات نت
سی سال قبل نوزادی که بنا بود نگاری بشود و بعدها وبلاگ نازخاتون را در وبلاگشهر بنویسد دل به دریا زد و آن طور که خودش با قلم شیرینش مینویسد برای سر و گوشی آب دادن قدم به این دنیا گذاشت. هنوز پنج سالی از کنجکاویش نگذشته بود که انقلاب شد و تا او دست چپ و راستش را در مدرسه پیدا کند ماشین شستشوی مغزی جنگ و روزگار تلخ و غریب و تکرار و تشویق معلم تعلیمات دینی تمام هدف وهم و غم دوران کودکی اورا به تلاش برای خانم شدن تبدیل کرد. او بخوبی میدانست که دخترانی که خانم نیستند به درد لای جرز خورده به جهنم وارد میگردند! این تلاش چنان شبانه روزی و پیگیر بود که تمام دوران کودکی او را بلعید و در سن شانزده سالگی در اوج نوجوانی او را به قله های خانم بودن رساند. در حالیکه دختران همسن او در دنیا لای جرز یا شاید هم عازم جهنم بودند او در حال تدریس ادبيات، دستور، رياضي، انگليسي و بعدها شيمي و فيزيک و مثلثات بود که این خانمی به تدریس فرانسه و یکی دو ترم تدریس در دانشگاه هم گسترش پیدا کرد. از آنجایی که شیطانالرجیم بعضی وقتها دختران و مخصوصاً خانمها را از راه بدر میکند نازخاتون متوجه میشود که اگر دست از خانم بودن بر ندارد به زودی قلب او با او همکاری نکرده خواهد ترکید لذا او از فعالیتهای خانمی کم کرده سایرین را دلخور ولی خود را دلخوش می کند و از مملکت به فرانسه میرود و ازدواج میکند و حالا این دختر شیرین سخن اصفهانی در وبلاگی که بر آن اسم یک ترشی خوشمزه شمالی را نهاده خاتون نازی شده که بدون تلاش برای خانم بودن با پستهای خود وبلاگ نازخاتون را به شهرت رسانده.
نگار که در فرانسه درس میخواند هنوز دلش به شدت برای ایران میطپد و حتی در روزهای قورباغهای خود نمیتواند جلوی اشکهایش را بگیرد: بقیه در شهرگان دات کام
بعد از اینکه شوروی و چین با اروپا و آمریکا هم صدا شدند و رأی دادند که جمهوری اسلامی را ببرند شورای امنیت بدون آنکه حرفی زده باشم عمه جان گفت:
چین و شوروی در جا بلندپایه ترین مقامات خود را فرستادند معذرت خواهی پیش آقا!
گفتم عمه جان به چه زبانی بگویم، اینها عمری بقه گرفتهاند و پوست کندهاند. گوشهای افتادهی سرهنگ قذافی را نمیبینی؟ تازه آقایان که یک اردنگی میزنند به ماتحت، رسمشان است بدو بدو بیایند تعظیم. شطرنج بازهای حرفهای همینطوری حریف را کیش و مات میکنند.
بلند پایه و تعظیم و آقا را ول کن، مدتهاست که وصع خراب ما جفت شیش میخواهد و طاسهایی که جمهوری اسلامی میاندازد یک و دو مینشیند، مگر اینکه به فرج امام زمان معتقد باشیم و الا در بهترین حالت وضع ملت سه میشود.