عبدالقادر بلوچ
 
حرف آخر
جانها در دست رهبر است
حضرت رهبر دستور فرمودند هاشم آغاجری را اعدام نکنند. متأسفانه حضرت رهبر در مورد جوانان زیر سکوت فرموده و در نتیجه آنها مدتها قبل اعدام شدند. خوش به حال آغاجری. کاش اعدامی های من و شما هم آغاجری بودند.
بدون شرح
حقوق بشر
یکی از فواید حقوق بشر این است که هر وقت غرب نخواهد با کشوری معامله کند آن را می گذارد جلوی کس و کار آن کشور و هر وقت که بخواهد معامله بکند آن را می کند زیر بغلش.
ما یک عمو داشتیم که در آن رژیم زندان بود. نامبرده که در این رژیم مفسدفی الارض شد، همیشه از حقوق بشر تعریف می کرد. اما ما چون آن زمان بچه ی کوچکی بودیم عازم جبهه شدیم.
در همان زمان یک روز که ما خیلی زنجیر زده بودیم شبش حقوق بشر را خواب دیدیم. نگاهی به ما کرد و گفت:
بچه، بغل گوشت گلوی خیلی ها را پاره می کنند چرا یقه ی آنها را نمی گیری؟
ما که از خواب بیدار شدیم پدر ما گفت عموی خدا بیامرز ما هم مرتب از همین خواب ها می دیده.
خواهر ما هم یک خواب راجع به حقوق بشر دیده که از ما قول گرفته به هیچ کس نگوییم. در آن خواب حقوق بشر کارهای بی تربیتی کرده. اما خواهر ما از ترس سنگسار شدن یک کلمه حرف نمی زند.
ما همچنین یک عدد عمه داریم که به دلایل فنی ساکن تیمارستان است. رابطه ی ایشان با حقوق بشر خیلی خوب است. هر وقت به دیدنش می رویم کلی سنگ جلوی ما می گذارد و می گوید بخورید این شیرینی ها را جلوی پایتان حقوق بشر برایم آورد.
معلم ما که کمرش شکسته و گردنش را در تظاهرات شکسته اند، می گوید حقوق بشر فایده های زیادی دارد که یکی از آن ها این است که می شود آن را گذاشت درِ کوزه و آبش را خورد.
پدر ما می گوید آدم اگر هوشیار باشد، مثل خیلی ها با همین حقوق بشر می تواند بارش را ببندد.
اما مادر ما می گوید حقوق بشر کاری برای آدم نمی کند. آدم باید مواظب باشد پرونده اش جزو مقتولین نباشد. چون آنقدر خر تو خر است که تا قیامت هم نمی شود قاتل را پیدا کرد.
جرم سیاسی
جرم سیاسی از زمانهای بسیار بسیار قدیم در راستایی عمل می کرده که به حکام امکان می داده تا پدر آدم را در بیاورند. بسیاری از کفار می گویند همان زمانیکه عزازیلِ بزرگوار مورد خشم الهی قرار گرفته و به شیطان الرجیم تنزل رتبه پیدا کرد، جرم سیاسی از دنده ی چپ اوشان متولد شده و تخته گاز به طرف کره ی خاک فرار نموده است.
جرم سیاسی با اینکه مثل جن پوشیده است، رفتارش مثل دیو هویداست. آنچه که باعث می شود خیلی ها در تعریف جرم سیاسی مثل جمهوری اسلامی در گل بمانند این است که گاهی با چشم غیر مسلح قابل رویت نیست و زمانی وسط میدان می ایستد و مرده و زنده ی صاحب قدرت را به باد می دهد.
یک عده می گویند چون جرم سیاسی از تیره ی اجنه می باشد پس هر جا که بسم ا لله باشد یافت می نشود. اما عده ای با اشاره به حضور دائمی شیطان بغل گوش دینداران می گویند آن عده مزخرفات می فرمایند.
صرف نظر از این بحثهای حوزوی خودِ نگارنده که مدتهاست سرنوشت اورا در جهان از این بلاد به آن بلاد پرتاب می کند، شخصاً چندین بار سینه به سینه با جرم سیاسی برخورد کرده است. نامبرده دو عدد شاخ بسیار بسیار نقلی روی سر دراز خود داشته و از پشت سر به اندازه ی یک زرع و دو چارک دمب نیز از ایشان آویزان است. و با هیچیک از تعاریف قبلی مطابقت ندارد و از مشاهدات چنین بر می آید که استنباط رییس قوه قضاییه که در جمهوری اسلامی جرم سیاسی و در نتیجه زندانی سیاسی نداریم به واقعیت نزدیک تر است.
والله اعلم بالصواب.
نیک بِرگ
هیچ نعره ای و هیچ بشری و هیچ توضیحی نمی تواند به انسانی حق بدهد تا خون انسانی را بریزد
بی رحمی، شقاوت !
ببین چه بد سقوط می کند انسان
من از توحش می ترسم
چگونه می شود تا پایان خود رفت و برنگشت؟
پسر من بود آن بیست و شیش ساله-سه سال دیگر-
قبول مرگ بر آمریکا
وخیک بزرگ شارن
وهر چه شیطانِ با ریش و بی ریش
با دست و پای بسته ی پسرم
و تیزیِ درد آور آن کارد
چه کنم؟
فلسفه ات هر چه باشد!
بام نباید دو هوا داشته باشد:
زندگی درو کردنی نیست
فرودگاه امام
دولت می خواهد فرودگاه امام باز بشود. دولتِ در دولت نمی خواهد چنین بشود. دولت اگر دولت بودی، دولتی در آن قد علم نمی کرد. حال که نیست شاخ و شانه کشیدنش بهر چیست؟
اصلاً سی سال است که درست کردن این فرودگاه دارد کش می خورد. دهسال هم بگذار باز کردنش جریان پیدا کند. فرودگاه که با راه بی ارتباط نیست. و راه امام هم نه بستنی است و نه باز کردنی. باید ادامه داشته باشد. امام راهت ادامه دارد.
پاسخ به یک درخواست
خواهرِ هاشم آغاجری در خواست کرده که غده ی سرطانیِ داخل قوه ی قضائیه را کشف کنید.
به همین منظور کیف کارآگاهی و ذره بین بزرگم را برداشته به طرف قوه ی قضائیه راه افتادم. غدد فراوانی آنجا یافتم که همه بدخیم بود. از میانشان یکی دوتا، ریشه به جاهای دیگر دوانده بود. در تعقیب ریشه ها سر از مجلس هفتم درآوردم. آنجا به ذره بین حساس بودند. بدون ذره بین وارد شدم. خوشبختانه با چشم غیر مسلح هم می شد شبکه های خراب و سلول های فاسد را تشخیص داد. ادامه ی آن رشته ها مرا به دفتر رهبر رساند.
غده آنجا بود. بدخیم و پر ریشه. چند پیوند از دفتر بیرون زده بود. دنبالشان کردم. از دفتر مصلحت نظام مرا به شورای نگهبان و از آنجا به حوزه ها و بنیادهای گمنام کشاند. می خواستم بدوم و فریاد بزنم: یافتم ، یافتم.
اما شبکه های ریزی توجهم را جلب کرد. ذره بین را برداشتم: بافتهای سرطانی در بافتهای اجتماعی نفوذ کرده بود. به خانه ی خیلی از ما ها کشیده شده بود.
به خانه ی هاشم آغاجری سالها قبل رسیده بود.
نورانی ها
پیدا شدن اشیاء نورانی در آسمان ایران از مرحله ی حرفِ مردم عادی گذشته و پای مقامات مملکتی ودر نتیجه امنیتِ ملی را به میان آورده.
آیا این ها از کرات دیگر برای بردن انقلاب می آیند؟
آیا دشمنان نظام که دیدند از راه تهاجم فرهنگی و اصلاحات به اهداف خود نمی رسند با دستگاهای جاسوسی آمده اند که کار را تمام کنند؟
آیا فرشتگان از عالم غیب برای رساندن پیامهای الهی به بزرگان قوم می آیند؟
این ها سئوالاتی است که مسئولین از جواب دادن به آنها طفره می روند.
عمه ی من می گوید ما آنقدر گرفتار شیش و هفت زندگی هستیم که خودمان را گرفتار نقل و انتقالات بالاتر از سیکل نمی کنیم. اما دلیل نگرانی و پی گیری ما مردم کوچه و بازار این است که این ها از آسمان می آیند، و تا کنون هرچه از آسمان آمده بلای جان ما شده. حتی اگر دوتا بوده، یکی ایستاده در نوبت دیگری صاف رفته...
حرفِ عمه را قطع می کنم. عمه اینطوری حرف نمیزد. دل پری دارد از دست نورانی ها.
فیلم مارمولک دو
در فیلم مارمولک یک گویا دزدی از زندان با لباس آخوندی فرار می کند. ماجراهای خنده داری بوجود می آید. یواش یواش ادای آخوند را در آوردن شخصیت دزد را عوض می کند و او آدم می شود. منتقدین می گویند اگر دشمن خونیِ ملا جماعت باشی موقع خروج از سینما دلت می خواهد به جای لباسِِ خانه، یکدست عبا و عمامه سفارش بدهی.
فیلم مارمولک دو را هنوز کسی نساخته. اما در آن بر عکس، آخوندی با لباس دزدی از زندان فرار می کند. تقلید ادای دزد یواش یواش شخصیتش را عوص می کند و او متوجه می شود که مفت خوری و شکم گنده کردن زشت است.
شرمنده می شود وقتی در می یابد که از در آمد شرکت نفت دزدیدن بدتر از دیوار مردم بالا رفتن است.
می فهمد که دزد چون برای به دست آوردن درآمدش فعالیتی می کند به او که با زر زدن و آسمان ریسمان کردن فقط مصرف کننده است شرف دارد.
پی می برد با این که انسانی است مثل سایر انسان ها اما امر به او مشتبه شده و خود را تافته ی جدا بافته حساب می کرده.
آهسته طوری که کسی نبیند جامه و دستارش را بر می دارد می برد در جای دنجی رویشان جیش می کند. یک کلاه می خرد و می رود سر یک چهار راه شروع می کند گدایی.
منتقدین می گویند مهم نیست با چه احساسی و چه طرز تفکری وارد سینما می شوی، وقتی بیرون می آیی می دانی که هر خری که هستی باید برای نانی که می خوری جان بکنی.
جهان و آمریکا
مردم جهان پررو شده اند. میلیاردها دلاری را که آمریکا خرج موشک هوشمند و تانک خرفت و مسلسل کودن می کند و میلیون ها دلاری را که به این و آن خبرچین می دهد نمی بینند. گله دارند که چرا برای یک زندانِ زپرتی چهارتا نگهبان درست و حسابی نگذاشته.
آمریکا با این همه گرفتاری، دموکراسی و آزادی را بیاورد، معاملات حقوق بشری را بجوشاند، دنبال بمب اتم بگردد، پوشک آریل شارن را عوض کند، یا برود داخل زندانها مواظب باشد سربازانش به هیچکس نشاشند؟
دارد از بوش و رامسفلد خوشم می آید. دنیا را لخت کرده اند و بر فرقش ...ه اند، حالا یقه ی شیش تا سربازی را چسپیده اند که چهارتا زندانی را در عراق لخت کرده و رویشان شاشیده اند.
عمه ی من می گوید رامسفلد و بوش اگر این شیش نفر را سر چهار راه اعدام هم بکنند، زندانیهای جهان وضعشان تغییری نمی کند. دوتا ماشین را باید از کار انداخت یکی آنکه انسانها را حیوان می کند، دیگری آنکه انسانها را زندان می کند.
زنان و دوچرخه
امام جمعه ی اصفهان از نیروهای انتظامی خواسته تا با مسئله ی دوچرخه سواری زنان بر خورد بکنند. احتمالاً نطق ایشان چنین بوده:
درست است که دوچرخه یک وسیله ی نقلیه است اما شتر هم یک وسیله ی نقلیه است. پس چرا این خانمها نمی روند شتر سوار بشوند؟ می دانید چرا؟ برای آنکه شتر را خداوند آفریده ولی دوچرخه را غربیها. و این خانمها به دنبال همان حلاوت غربی قضیه هستند. مثلاً اگر بشر دوچرخه را کشف نکرده بود این خانمها چه چیز را سوار می شدند؟ یک زن در نظام ما فقط بعضی از چیزها را سوار می شود، هر چه را که در خیابان ببیند سوار نمی شود که.
پس این علماء برای چه خودشان را اینقدر به درد سر انداختند و عبادت و مسجد و آخرت را گذاشته آمدند به اموراتی که در شأن آنها نیست پرداختند؟ برای آنکه در دسترس شما باشند تا شما قبل از سوار شدن بر هر چیز کراهت و ممنوعیت آن را جویا بشوید. صرفنظر از مسائل فنی ای که تضادالجمع بودن دوچرخه و زن دارد، موضوع حیثیت یک نظام هم مطرح است. خانمها تا شنیدند مملکت به سبک چینی اداره خواهد شد فکر کردند می توانند بپرند بالای دوچرخه؟ خیر باید بنشینند در خانه دوچرخه بسازند و قهرمان دوچرخه سواری تربیت بکنند.
لذا من از برادران بسیج می خواهم با این مسئله ی دوچرخه سواری خانمها بر خورد جدی بکنند. (تکبیر)
آموزش نعل کردن
حیوانی را که می خواهید نعل کنید در نظر بگیرید. نعل را به دلخواه خود انتخاب کرده مقدار زیادی میخ و چکشی محکم تهیه کنید. نعل شونده هر چه گرسنه تر و خسته تر باشد نعل کردنش راحتتر است. در نظر داشته باشید که نعل کردنِ حیوانات در محیط های باز بسیار مشکل است.
نعل را روی سم و میخ را داخل سوراخ قرار دهید. بدون زره ای رحم و با قاطعیت و زور فراوان یک ضربه ی مستقیم و عمودی و کوتاه و محکم به میخ بزنید.
برای خر کردنِ حیواناتِ بی تاب، ضربه را یک بار به نعل و بار دیگر به میخ بزنید.
بستن دستها و یا پاهای منعول به مقدار زیاد به سهولت کار می افزاید.
روش چینی دقیقاً به همین نحو است با این تفاوت که در تمام مراحل، کاه و یونجه در فاصله ی"امید رسِ" حیوان قرار داده می شود.
موفق باشید.
سه تایِ ایشان
خاتمی در روضه نامه اش می گوید که معتقد به سه اصلِ: آزادی در اندیشه، منطق در گفتار و قانون در عمل است.
می پرسید یعنی چه؟ یعنی اینکه من و شما آزادیم که بیندیشیم ایشان آخوندی است از آخوندان که آنان قومی هستند پر ادعا که ایران را ویران و ایرانی را به خفت کشاندند.
اما وقتی می خواهیم آن را به گفتار در بیاوریم باید منطق داشته باشیم و بفهمیم که یک مشت را اینها ردیف کرده اند که می آیند چاقو می کنند توی شکممان.
اگر این منطقِ در گفتار! را نداشتیم، اصل "قانون در عمل" وارد ماجرا شده، ما را به جرم توطئه علیه امنیت ملی دستگیر و سپس دک و پوزمان را خورد کرده مفسد فی الارضمان نموده می فرستندمان پی کارمان.
ترجمه و خلاصه ی نامه خاتمی
به نام خدا (همان بسمه تعالی است)
نامه ای به فردا
کویر همانا آب و علف ندارد. ولی آنجا شبها، ستاره ها، به بی ستاره ها چشمک می زنند.
نصف کویر به لعنت خدا نمی ارزد. و نصف دیگرش اگر بتوانید با ستاره ی خشک و خالی حال بکنید خیلی با حال است. من از همانجا آمده ام! (این را اینجا داشته باشید.)
کشور بزرگ ما آنطور شده و از زمانهای بسیار قدیم چنان بوده و بعد چنین شده. و دیکتاتور ها فلان می بوده و انقلاب و مشروطیت بهمان می شده بوده باشد.
و القصه حضرت امام خردمندانه و مبارزات و قس اللهذا تا رسید به ما.
باری، اصلاح طلبان تند رفتند و خاک برسر محافظه کاران. ولی نباید اصلاح طلبها هم تند می رفتند. حالا هم طوری نشده شما هم پر توقعی را بگذارید کنار. من چون گرفتار بودم این روضه ی چهل و شیش صفحه ای را برای دست گرمی نوشتم . به امید خدا ریاست من که تمام شد دست و بالم باز می شود. می خواهم بقیه عمرم را از همین کارها بکنم.
هی حالا بر ندارید بگویید وای بر قومی که گورباچفش تو باشی. چون آن وقت من هم کمتر از گالیله نیستم. بر می گردم و می گویم: وای به حال قومی که به گورباچف نیاز داشته باشد.
خداوند خودش در قرآن می فرماید که سرنوشت هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد مگر كه آن قوم، جان خود را دگرگون كند.
پس چشمتان کور و دندتان نرم. خودتان قدرت را به ما دادید خودتان هم باید آن را از ما پس بگیرید.
گمان مبر كه به آخر رسيد این چرندیات
هزار آسمان ریسمانِ ناگفته در سرم هست
والسلام
اطلاعیه! سپاه سربلندِ محمد
بسمه تعالی
ما سپاه سربلندِ محمد قصد داریم شعرا و نویسندگان را برای شما ملت شریف ایران بکشیم. این نویسندگان کارشان به جایی رسیده که می خواهند کانون داشته باشند!
تاریخ نشان داده است افرادی که کانون کانون می کنند آخرش قانون قانون می کنند. شعرا و نویسندگان نانی که نداشته اند اما آبشان از قدیم با روحانیت در یک جو نرفته. مار به آن درازی و خطرناکی را با سه حرفِ میم و الف و «ر» سر و تهش را به هم آوردند. اگر فرصت پیدا کنند مار غاشیه ی هفت سر را هم همینطور خلاصه می کنند. آنوقت چه می ماند از ایمان؟
سپاه سربلندِ محمد حوصله اش سر رفته. تا کی منتظر عزراییل بماند؟ عزراییل با این همه قبض روحِ اورژانس و اضافه کاری، دیوانه نیست عراق را ول کند بیاید توی کوچه پس کوچه های ایران بگردد دنبال محمود دولت آبادی. تازه تا اورا قبض روح بکند فوراً شعرا دم می گیرند:
چه کسی محمود را قبض روح کرد خانه اش خراب باد.
اصلاً همین سیمین بهبهانی را بگذاری یک تنه تهاجم فرهنگی می کند. درست است توی تهران نشسته اما به صورت خزنده راه افتاده رفته توی جهان پخش شده. جوانان رعنایی که دیروز داد می زدند: انجزَ انجزَ انجزَ وعده، امروز چشمها را خمارتر از چشمهای مخمور داریوش می کنند و زیر لب می خوانند: می سازمت وطن!
می سازمت وطن می دانید یعنی چه؟
یعنی حاکمیتِ قانون. قانون که حاکم بشود آقایی آقا به سختی کفاف نان شبش را می کند. آنوقت چه کسی خرج ما را می دهد؟
زنان در استودیوهای ورزشی
کارشناسان اعلام کرده اند که حضور خانمها در ورزشگاهها خشونتِ بین تماشاگران فوتبال را کاهش می دهد. حالا در مملکت ما دارند مطالعه می کنند ببینند چگونه می شود اجازه داد که خانمها به ورزشگاهها بروند.
با توجه به مسئله ی حجاب و محرم و نامحرم، این کار به یکی از طرق زیر شدنی است:
الف_ به فوتبالیستها دستور بدهیم شورت آستین بلند بپوشند! فقط گلر چون اینور و آنور می پرد می تواند لنگ بپوشد. داورها هر تنبانی پوشیدند بپوشند فقط کوتاهتر از زانو نباشد.
ب_ چون خانمها را برای آرام کردن آقایان می برند بهتر است به آنها چشمبند بزنند تا پر و پاچه ی ورزشکاران را نبینند.
پ_ نخواستند چشمبند بزنند، از شهردار کمک بگیرند تا یک طرفِ میدان دیواری بکشد و خواهران بنشینند پشتش. اینطوری چون چیزی را نمی بینند، ورزشکاران، لختِ مادرزاد هم شدند ایرادی ندارد.
ت_ آقایان بروند حوزه. بازی را بدهند دست مردم.
حرف حساب