حضرت رهبر طی یک حکم حکومتی که ملاتش کمتر از حکم حکومتی معین نبود از رؤسای قوه قضائیه خواست تا افرادی را که چهره بسیار زیبای هاشمی رفسنجانی را خراب کردهاند شناسایی و به ملت معرفی کنند. از آنجایی که این رؤسا فس و فسشان زیاد هست و تا وقت گل نی طول میکشد تا تحقیقاتشان نتیجه بدهد من با ارادتی که به حضرت رهبر دارم سریع تحقیق را انجام دادم و اینک نتیجه را به اطلاع امت شهید پرور می رسانم:
افراد خائنی که چهره آقای حجةالاسلام خوشچهره را خراب کردهاند عبارتند از:
الف- سعیدی سیرجانی- زالزاده- دوانی- شریف- علایی- فروهرها- فریدون فرخزاد- پوینده و مختاری که سربازان گمنام آنها را پخ پخ کرده به سزای اعمال رساندند.
ب- اکبر گنجی یکی دیگر از افرادی است که آن چهره زیبا را خراب کرد که برادران سخت در تلاشند شرایط وفات ایشان را در زندان فراهم آورند که به علت جان سختی و عدم همکاری عزراییل تا کنون موفقیت آمیز نبوده.
پ- قابل تذکر است که سپانلو و محمود دولت آبادی در آخرین دقایق سعی کردند که کمی چهره آقا بهتر بشود اما افسوس که دیر شده بود و با امدادات غیبیای که شد انتخاب حاج آقا احمدی نژاد کار را تمام کرد.
عکس رفسنجانی را قبل از خراب شدن چهره نشان میهد.
بعد از آنکه ملت رفسنجانی را زد. رفسنجانی نامهای نوشت و مظلوم نمایی کرد و به خدا پناه برد. فرشتهای تازه کار فریاد او را به خدا رساند. خداوند نشنیده گرفت. فرشته سر به سجده گفت: اکبرا! جواب اکبر زمینیات را چه بدهم؟
خداوند فرمود: اکبر زمینیام اصغرهای فراوانی را کشته. به جای فریادِ این اکبرِ پر روی نادانِ نالان فریاد اکبری را که در زندان اوین دارد میمیرد بشنو.
معرکهگیری ادعا میکرد که مار و موش کوری را به جنگ میاندازد. دور معرکهگیر جمعیتی حلقه زد. تا ظهر با حرف و ادعا سرگرمشان کرد. ظهر که شد گفت:
من میمانم شما بروید نهاری بخورید و برگردید!
جمعیت معترض شد. معرکهگیر گفت:
این جنگ مار یا موش یا هر دو را که سرمایه من هستند خواهد کشت، دست به جیب برید تا اگر چنان شد بی معاش نشوم.
هر کس هر چند که توانست کمک کرد. او پولها را جمع کرد. موش را در توبره نهاد و مار در دست عزم رفتن کرد. جمعیت سینه سپر کرد و دندان خشم نشان داد. معرکهگیر گفت:
چگونه میپسندید مردن موش کوری را؟ این مار چنان خطرناک است که یکبار وسط جمعیتی رها بود، هر کس را که توانست نیش زد. خشم خود فرو خورید که چون من به خشم آیم مار را میان شما رها خواهم کرد!
حزب الله رأی داد ملت رأی نداد. خرد جمعی را با نام و مقام نمیشود به سویی سوق داد. برای نجات از مرگ، ملت توصیه خیلی از چهرهها را نپذیرفت و از پنجره به نیستی شیرجه نزد.
احمدی کوچکتر از آن است که دستش به گلوی ملت ایران برسد.
فصلنامهی فرهنگ و ادبیات باران شماره شش و هفت در صد و پنجاه و یک صفحه منتشر شد.
مدیر مسئول: مسعود مافان
سر دبیر: بهزاد کشمیری
اگر اهل شعر، داستان، مقاله، گفتگو، نقد و بررسی کتاب هستید این فصلنامه را آبونه شوید. فصلنامه باران را می توانید ازکتابفروشيهای شهر خود، يا از طريق پست دريافت کنيد. براى اين منظور با نشر باران تماس بگيريد:
info@baran.st
فرستادن مطلب، نظر، پيشنهاد و تماس با سردبير:
behzad@keshmiripour.com
موشِ کور زشت و چندش آور هست اما خطرناکتر از افعی نیست. خر حتماً جفتک پرانی هایش را خواهد داشت و اگر پا بدهد گاز هم خواهد گرفت اما دندانهایش تیزتر از دندانهای کوسه نیست. هر حیوانی که دمبی داشته باشد امکان اینکه بشود دمبش را گرفت و دورش انداخت هست، امان از حیوانات دم بریده.
اولین باری که شنیدم «مجسمه آزادی» خیلی تعجب کردم. برای من مجسمه تا آن زمان مجسمه شاه بود که وسط شهر روی ستونی، سوار براسبی بود که دستهایش درهوا بود. خیلی علاقمند شدم که هر طور شده عکسی از «آقای آزادی» را ببینم. مانده بودم که بین ایشان و شاه کدام بهتر است. چند بار از پدر پرسیدم:
آزادی بهتر است یا شاه؟
اما او ناراحت میشد و میپرسید که این حرفها را از کجا یاد گرفتهام. بعد پرخاش کنان میگفت نباید این سوال را بپرسم.
تعجب من بیشتر شده بود. یک روز با احتیاط از مادر پرسیدم: آزادی عکس داره؟
مادر یکه خورد. کمی فکر کرد و گفت: بعله، فکرکنم عکس آزادی زندان بشه! داشتم شاخ در میآوردم. پرسیدم: چرا؟ خیلی بیشتر از من تعجب کرد و گفت: چرا نداره، عکس آزادی زندان میشه.
مطمئن بودم مادر از من بیشتر میداند. چند روزی روی این که عکس آزادی زندان میشه فکر کردم. آخرش طاقت نیاوردم و خیلی با احتیاط از پدر پرسیدم:
پدر وقتی عکس آزادی زندان میشه، خود آزادی چی میشه؟
پدر از کوره در رفت و گفت:
یکبار دیگه از آزادی حرف بزنی چنان میزنم تو گوشات که برق از چشات بپره!
بعد از آن روز میترسیدم از آزادی حرف بزنم، اما مرتب به آن فکر میکردم.
آخرش جوابهای پدر و مادر را که کنار هم گذاشتم به این نتیجه رسیدم که آزادی هر چه هست نمیتواند آفتابی بشود. تازه عکسش را هم که ببینند زندانی میکنند. در ضمن طرفدارانی هم دارد که مجسمهاش را درست کردهاند. ولی حرف زدن از آن با صدای بلند آنقدر خطرناک است که مادر آدم چشمهایش گرد میشود وپدر آدم حاضر میشود بزند توی گوش آدم!
* از مجموعه داستان: فرمایش و غیره
خواب وحشتناکی است. پشتمان دیواری تا ثریا کج رفته و جلویمان درهای به نیستی دهان باز کرده. از راست گرگی جوان و از چپ غولی بی شاخ و دمب نزدیک میشود. از چه کسی به چه کسی میشود پناه برد وقتی ناکسان میآزارند و کرکسان پناه میدهند؟ بدی از حدی که گذشت انتخاب بین بد و بدتر بی معنی میشود. چاره در بیدار شدن است.
خبرگزاری مهر گزارش داد که طوایف سیستان و بلوچستان با امضای طوماری از هاشمی رفسنجانی اعلام حمایت کردند. این گزارش به دلایل زیر دارای اشکال است:
- درراستای سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» نظام چنان بلوچستان سنی را با سیستان شیعه درگیر کرده که این دو برای شکستن گردن هم ثانیه شماری میکنند. لذا با هم که طومار امضاء نمیکنند هیچ بلکه پا بدهد طومار همدیگر را هم میپیچند.
- طوایف در سیستان و بلوچستان چنان غرقند در «لا» که دو رژیم طول میکشد برسند به «الا الله». امام خمینی و امام هاشمی حالا حالاها باید بمانند توی نوبت.
- طومار احتیاج به وحی و جبرئیل و طایفه و سیستان و بلوچستان ندارد. روی یک تیکه کاغذ میشود یک رفسنجانی در تهران یا یک تهرانی در رفسنجان یک سری اسم عبدالقادر و عبدالعلی را ردیف کرده منتشر کند، خبرگزاریها همین را میکنند طومار.
برای شنیدن پیشنهاد گنجی به معین و معینی ها لطفاًاینجا کلیک کنید. البته این صدا را از رادیو فردا کش رفته ام. عکس هم مجانی است خیرشو ببرین.
کروبی در نطق انتخاباتی خود فرمودهاند اساس حکومت باید بر منافع ملی و حیثیت کشور باشد.
جناب آیتالله بعد کلی ریاست مجلس و مشاغل عدیده، کاش آخر عمری مرخصی گرفته چند صباحی به زیارت عتبات عالیه مشرف میشدند. اینهمه به فکر منافع ملی و حیثیت کشور بودن برای سلامت ایشان مناسب نیست.
ما سر تا پا هفتاد میلیون نفر بیشتر نیستیم. ماندهایم با آنهمه منافع ملی و حیثیت کشوریای که اساتید شیخ برای ما بوجود آوردند چه بکنیم حالا باز ایشان میخواهد هشت سال دیگر برای ما منافع ملی کاشته حیثیت بیاورد؟
چه کسی فکر میکرد کروبی اینقدر فهمیده و از خود گذشته از آب در بیاید؟ آدم عکسش را نبیند فکر می کند جدی جدی یک کسی دارد حرف می زند.
لاریجانی طی نامهای به زنان ایران صدای آنان را مظلومیت تاریخ خوانده و فرموده که صدای آنان را شنیده و متعهد شده که از آنها دفاع کند.
عمهی من میگوید لاریجانی اگر نامهنویس بود کاسهلیس نمیشد.
مظلومیت سرش میشد همراه ظالم نمیشد.
تاریخ را میدانست از آن عبرت میگرفت.
گوش شنوایی داشت اینهمه اَخ و تُف و لعن و نفرین را میشنید.
تعهد سرش میشد سیمای لاریجانی راه نمیانداخت.
معنی دفاع را میدانست خودش را خلع سلاح نمیکرد.
مهم نیست چه کسی برایش انشاء مینویسد، مهم اینجاست که زنان برای هیچ تربچهای تره خورد نمیکنند.
آیتالله کروبی به کُردها قول داده است چنانچه رئیس جمهور بشود زبان کردی را یاد خواهد گرفت. کردها هوشیارتر از آنند که کروبی بتواند رأی آنها را بزند. ولی حالا که شیخ میخواهد با وعده رأی بخرد یادگیری زبان کردی پیشکش، قول بدهد وقتی رئیس جمهور شد بلایی سر کردهایی که کردی حرف می زنند در نخواهد آورد.