عبدالقادر بلوچ
 
بارانِ کک تنبان
سقف ها و دیوارهای خانه کمال الملک که توسط خود او نقاشی شده بود بر اثر کمبود بودجه مرمت و زیادبود ریزش باران رحمت فرو ریخت. خاک بر سر این باران! اصلاً چیزی از آثار باستانی نمی داند. البته از دست مردم هم حرصش در آمده بود. نمی خواست بیاید، هی رفتند نماز باران خواندند هی مقاومت کرد. هی ورد و جادو و جنبل کردند آخرش کک افتاد به تنبانش راه افتاد و آمد.
بارانِ کک تنبانِ وِِردی، خشمی دارد که خدا نصیب آثار باستانی نکند. می داند که با ملتی باستانی نمی شود در افتاد برای همین می افتد به جان آثار باستانی. بعد از این خبر سخت نگران آرامگاه حضرت امام شده ام. خدا کند زمانی که مقبره آقا آثار باستانی می شود مملکت بودجه برای مرمتش داشته باشد و الا خشم بارانهای آن زمان فاتحه سقفها و دیوارهای مقبره را خواهد خواند.
آموزش سربازان انگلیسی
یک کمیسیون حقوق بشر انگلیسی گفت سربازان انگلیس برای برخورد با زندانیان باید آموزش ببینند.

آموزش
خانم ها و آقایان محترم، اشخاص گرامی سرباز. این موجود فلک زده که ملاحظه می فرمایید اسمش هست «زندانی». این دو تا گوجه فرنگی چشم های اوست که اگر انگشت بکنید توی آن ها طرف کور می شود. این تیکه گوشت ورقلمپیده رو که اینجا می بینید دماغشه که چنانچه با کیسه ی بکس اشتباهش بگیرید این موجود تبدیل به بنز بی دماغ خواهد گردید. این چاک که سرویس شده دهان طرفه و آن تنها چیزهای سفیدی که این سیاه بخت دارد دندان های اوست که اکثراً کرم خورده هستند و بدون هیچ ضربه ای خواهند ریخت چه رسد که کله ای به بزرگی و محکمی کله عالیجنابان بخورد به آنها.
از این دو تا که فقط مردهایشان دارند نباید وزنه آویزان بشود و اگر با لگدِ پوتین دار به آنها بکوبید یادتان باشد که امکان دارد بمیرد. در خاتمه توجه داشته باشید سوارش نشوید. اگر شدید عکس نگیرید چون جرمتان قابل دفاع نخواهد بود. گود لاک (همان من الله توفیق خودمان است.)
استمداد رفسنجانی
هاشمی رفسنجانی ازمردم خواست نگذارند دشمنان اغتشاش کنند.
بسیج، سپاه، لباس شخصی ها، کج کلاه ها، راست کلا ها بی عمامه ها، عمامه دارها همه و همه هر کاری که می توانستند کردند اما، امان از دست این دشمنان باز هم اغتشاش می کنند. بدی دشمنان این است که در کره ی مریخ زندگی می کنند و هیچ معلوم نمی شود که چگونه و از کجا می آیند. منتظر فرصتند تا یک بازی فوتبال می شود می ریزند توی خیابان حالا اغتشاش نکن کی بکن. اصلاً کاری به نتیجه بازی ندارند کلی گیجمان کرده اند، گل بزنیم اغتشاش می کنند. گل بخوریم بدتر اغتشاش می کنند. مساوی کردن را هم امتحان کرده ایم باز هم فایده ندارد.
هاشمی فکر خوبی کرده باید مردم وارد گود بشوند و نگذارند این دشمنان اغتشاش کنند. کاش همه کار هایی را که از عهده اش بر نمی آمدیم واگذار می کردیم به مردم.
زنان و فوتبال
زنان ژاپنی اجازه داشتند فوتبال تماشا کنند. زنان ایرانی اجازه نداشتند. دلیلش این است که وقتی زنان ایرانی برای تماشا می روند عوض تماشای فوتبال لِنگهای خداداد عزیزی و دایی را نگاه می کنند و البته که این جزو منکرات است. اگر بازیکنان بپذیرند که موقع بازی شورت آستین دراز بپوشند از بازی رفع کراهت می شود و دیدنش برای زن و مرد و ژاپنی و غیر ژاپنی خالی از اشکال شرعی می شود. یک راه حل هم این است که هر زنی با یک مرد مَحرم بیاید استادیوم. بازی که شروع شد زنها چشمبند ببندند و آقایان بازی را برای آنها گزارش کنند. اینطوری هم شیطان دست به سر می شود و هم ضد انقلاب از سر و صدا می افتد و هم فوتبال ما از زنانه مردانه بودن نجات می کند. یادتان باشد سال سال همبستگی است نباید سخت گرفت، یک گام آقایان بر می دارند یک چشم بند ناقابل هم خانم ها بزنند.
در پرانتز
به سبک زیتون:
- سال نو به همه شما عزیزان مبارک باد.
- آرشیو رادیوبلاگ متأسفانه مورد دستبرد واقع شد و دو برنامه اول و دوم را از دست دادم اگر دوستانی آن را دارند لطفاً برایم بفرستند. تا فکری به حالش می کنم بهتر است برنامه را در همان هفته ای که تولید می شود بشنوید.
- برنامه دوم عید الآن حاضر است امید که مورد پسند واقع افتد. این را وقت کردید یا نکردید زیاد مهم نیست اما برنامه هفته بعد را از دست ندهید برنامه مخصوص سیزده بدر با مصاحبه تلفنی زنده با شاهزاده رضا پهلوی و حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان و برنامه ای ضبط شده با جناب ف.م سخن. سئوالات مشخصی اگر به نظرتان می رسد که باید بپرسم لطفاً در کامنت بگذارید
- از دوستانی که لطف دارند و می خواهند برای فیلتر بودن وبلاگم فکری بکنم تشکر دارم اما باور کنید کاری از دستم بر نمی آید. این وبلاگشهر هم شهرداری ندارد که اینگونه ایرادات را رفع و رجوع کند. اهای فنی های وبلاگشهر پست شهرداری خالی است یکی اشغالش کند و محض رضای وبلاگشهری ها اول فکری برای وبلاگ من که از بدو تولد در عنفوان کودکی سانسور و فیلتر شد بکند.
- زیتون، خُسن آقا، شبح، گوشزد، بامداد زندی، منتقد، هاله، مهشید، غزال کامنت دانی شما کامنت مرا نمی پذیرد. به این شهرداری که می آید مراجعه فرمایید.
- برای بهتر شنیدن برنامه رادیو و گریز از مشکل قطع و وصل روی رادیو رایت کلیک کنید از جدول باز شده گزینه "سیو تارگت از" را انتخاب کرده برنامه را در کامپیوتر خود دانلود کنید و سپس گوش دهید.
معامله و انقلاب
رهبر قرقیزستان که هر وقت پشت میکرفون قرار می گرفت فریاد می زد که اَل می کند و بَل، فرار را بر قرار ترجیح داد.
نظام عوض پند گرفتن از این ماجراها و شنیدن صدای انقلاب به معامله با غرب می اندیشد.
گیرم که جلوی ابر قدرتی اهل بخیه را با معامله بست، با «معامله ها ی» ملتی خشمگین چه خواهد کرد؟
رؤسا
رئیس مجلس دارد رئیس جمهور را مطالعه می کند.
به دنبال رگ
گشته ایم ما فراوان یافت می نشود
مصاحبه با من
اسد که وبلاگ بیلی و من را می نویسد ابتکار مصاحبه با وبلاگ شهری ها را با من در میان گذاشت و از من خواست که اولین شکارش باشم. پذیرفتم و حالا حاصل آن مصاحبه ی آن لاین را می توانید در وبلاگش بخوانید.
رهبر به جنگ می رود
حضرت رهبر فرمودند اگر لازم باشد لباس رزم پوشیده و به جنگ می رود. اصولاً یکی از مشکلات ما همین است که رهبران ما عشق عجیبی به سرتیپ شدن دارند.
دو جور می شود به جنگ دشمن رفت. یکی این که زن و مرد و پیر و جوان را خون بر شمشیری به هیجان آورد و بعد از کلی تلفات، جام زهر بی بو و بی خاصیتی را برای پذیرفتن شکست و خفت سر کشید. نوع دیگرش آن است که از خر شیطان پایین آمد، زاهد به ره کعبه، مست جانب خمار. چنین که شد ملت راضی می شود. ملت که راضی شد امریکا هیچ غلطی نخواهد کرد. با ملتی ناراض رهبر که لباس رزم بپوشد ملت لباس بزم خواهد پوشید.
این ف.م.سخن عجب آدمی است
من مانده ام که این ف.م.سخن عجب آدمی است! دوست ندارید می توانید از همین جا نخوانید. اما من حرفم را می زنم!
در یکی از برنامه های رادیویی ام من «ژانر» را با کسره زیر «ن» تلفظ کردم. با فرستادن ایمیلی ضمن تعریف از برنامه و جنبه های مثبتش مفصل توضیح داده بود که این کلمه فرانسوی است و تلفظ صحیحش «ژانر» با سکون «ن» می باشد. چون ایمیل زده بود هیچکس بجز بنده نفهمید. حالا که برنامه مخصوص عید را پخش کردم یک پست کامل خود را برای تعریف از آن اختصاص داده و همه ی دنیا را با خبر کرده که من خیلی کار خوبی انجام داده ام.
این ف.م.سخن عجب آدمی است استثنایی، ایراد آدم را در خفا می گوید و حُسن آدم را بسیار علنی! اول سال نو، بسیار شاد کرد مرا. ممنونم از او.
هر روز خود ما هم نوروز باد
یادتان می آید که زمستان چه اُردی می داد و درختان را تا سرحد مردن خشک و سرد و عقیم داشت؟
می دیدید که چگونه «هوا بس ناجوانمردانه سرد بود و سرها در گریبان و سلامتان را کس نمی خواست پاسخ گفتن؟»
فراموش که نکردید که باد چگونه یکه تاز میدان شده بود و به قصد شکستن قامت بی برگ درختان در آنها می پیچید؟
دیدید که چگونه شادی و نشاط و طراوت رخت بر بست و به جای پرندگانِ عاشقِ آوازه خوان، کلاغ های پیر در بلندترین بلندیها، بیهودگی را فریاد زدند؟
مژده باد بر شما که با بیدار شدنِ طبیعت، خطی کشیده شد بر آن ورقِ سرد و پر درد و مرگِ ناتوانی و روز نو شد.
بیداری و نوروز طبیعت بر ما مبارک و هر روز خود ما هم نوروز باد.

نفت ملی شد
نفت ملی شد،اما فعلاً دارد لوطی خور می شود.
آرش وسیاست آخوندی
خبر آزادی وبلاگ نویس شمالی مرا یاد داستانی انداخت که نمی دانم کجا خوانده ام اما یک بار هم آنرا در همین وبلاگ استفاده کرده ام:
شخصی پیش آخوندی رفت و گفت : هفت سر عائله دارم و در اتاقی زندگی می کنم و جا سخت تنگ است.
آخوند پرسید : از مال دنیا چه باشد ترا؟
مرد گفت: دو گاو ، سه الاغ و چهار بز.
آخوند گفت: همه را امشب به اتاق خود ببر و صبح نزد من بیا.
مرد چنان کرد و از تنگی جا و لگد پرانی حیوانات تا شب هیچ کس را مجال خواب نشد.پس صبح پیش آخوند شتافت و حکایت بگفت.
آخوند گفت: امشب گاوها را از اتاق بیرون کن و فردا بیا. مرد باز فردا نالان آمد.
آخوند گفت: امشب بزها را از اتاق بران و فردا نزد من آی. فردا مرد راضی تر آمد اما هنوز آثار نارضایتی در او هویدا بود.
آخوند گفت: امشب حکم نهایی می دهم، خران را بران که حق عزه و جل خیر خواهد نمود.
فردا که مرد آمد گفت: خدایت، عمر دراز کناد! که از کرامات تو اتاق ما بسیار فراخ و جا دار بود و آسوده همی خفتیم بی شاخ بزی و لگد الاغی و صدای گاوی!
حکایت آقایان است. به قصد کُشت می گیرند تا به زجر تب راضی باشیم. تلخ این جاست که آستانه ی انتخابات و اجلاس جهانی حقوق بشر را نمی بینیم و فکر می کنیم این همه فراخی در خانه از کرامات بخشنامه ای آیت الله شاهرودی است.

ارتداد سمیعی نژاد
در آستانه ی سال خروس رژیم با پیروی از سیاست خروس جنگی قصد دارد با کشیدن چشم عده ای زهره چشم از عده ای دیگر بگیرد. با اینکه به خاطر مسائل خبیثه ای چون چهارشنبه سوری و موضوعات ملحده ای مثل نوروز سیاست های عادی را به عقب انداخته اما طولی نخواهد کشید که باز به سراغ اعترافگیری های ساختگی اش برود. حکم ارتدادی را که برای سمیعی نژاد صادر کردند آغاز یک رشته احکام انقلابی-والیبالی است بین شاهرودی و مرتضوی.
حتی اگر پیش گوئی های ستاره شناسان درست باشد و خُلق و خوی جنگندگی خروس در سال خروس بر آقایان تسلط یابد، با این احکام بی محلی که صادر می کنند سخت برایشان می ترسم چون ملت ما همیشه خروس های بی محل را سر بریده.
هاشمی تنش می خارد
بعضی ها چنان می گویند اگر هاشمی کاندیدا بشود، فداکاری می کند که آدم یاد ریزعلی فداکار می افتد.
احتمال دارد همینطوری که رفسنجانی دارد زندگی عادی را می کند چشمش افتاده باشد به کوه انقلاب که ریزش کرده و راه امام را بسته. این را هم به فراست دریافته که که حضرت رهبر و بسیج و سپاه و شورای نگهبان نشسته در قطار انقلاب، بکوب دارند می تازند و می آیند. طفلی هاشمی می خواهد جل و پلاسش را ببندد به چوبدستی انتخابات، آتش به مالش بزند و دوان دوان در راه امام بدود جلوی قطار ولایت فقیه.
باکی نیست اما شیخ و هوادارانش یادشان باشد که در داستان ریز علی فداکار مسافران نجات یافته، منجیِ خود را کتک مفصلی هم زدند.
ریز علی جوان بود و حسابش چون قلبش پاک، هاشمی هفتاد و یکسال دارد و پرونده اش چون خودش خط خطی، آیا تاب می آورد چماق هایی را که از هر سو به هر جایش حواله خواهد شد؟
چهارشنبه سوری
رژیم هر سال با فتوا و روایت به جنگ چهارشنبه سوری می رفت اما متوجه شد نسل جدید تره برای ترهات خورد نمی کند. امسال شمشیر را داده دست دادستان تهران و فرمانده نظامی. قرار دادن دو آتش افروز مکتبی در مقابل آتشی باستانی کاری بیهوده تر از کارهای قبل است. آتشی را که ملت برفروزد گر حضرت خود «اوشان» فوت کند ریشش بسوزد.

مجلس و خبرنگاران عشوه گر
سید جلال نماینده ی مجلس اسلامی مدعی است یکی دو نفرازخبرنگاران خانم درمجلس با وضعیتی که خارج ازشأن یک زن مسلمان است با عشوه و طنازی با نمایندگان مجلس هفتم صحبت می کنند. من و شما که آنجا نبوده ایم باید مجسم کنیم که چه اتفاقی افتاده:
احتمالاً یکی دو خبرنگار خانم روسری و مقنعه و چادر و مانتو را انداخته اند بیرون. یک رُژ پرژدُلانک زده، یک برق لب هم کشیده اند رویش موها را داده اند مثل خدا بیامرز لوسی پراد لایه لایه طبق کرده اند روی سرشان. یک کیف بنفش با یک پیراهن قرمز خال خالِ بی آستینِ کوتاه دامنِ یقه باز با پنج سانت پاشنه، ترق و تروق رفته اند مجلس رو کرده اند به حجاج گرامی و پرسیده اند:
حاج آقااااااااااا، عیدی چند میلیون گرفتی؟
و صد البته مجلس هفتم دوست ندارد موقع پول شمردن آن هم در صحن علنی مجلس اینطوری با عشوه و طنازی با او صحبت می شده کرده باشند.
شفته و کارگران بلوچ
کارخانه ی آجر ماسه آهکی ایرانشهر به کارگران به جای پول، ماسه و آهک و آجر می دهد! وقتی ماسه و آهک چند ماهشان به عقب افتاد آنها دو روز دست به تحصن زدند اما مدیران کارخانه معادل دو روز از طلب آهک و ماسه آنها کم کردند.
مدیریت کارخانه قصد دارد کارگران بی صبر را اخراج کند. فکر خوبی است حد اقل شن و آهکشان را پرداخت می کند. فکرش را بکنید با آنهمه شن و آهک در این باران و سیل و زلزله ای که در بلوچستان راه افتاده می شود کلی شفته درست کرد.
همانطور که رییس جمهور و حضرت رهبر و سایر رهبران نظام همیشه می فرمایند این نوع مشکلات رفع و رجوع خواهد شد. مردم غیور بلوچستان باید مواظب باشند که دشمنان نظام با مطرح کرذن مطالبات قومی و تفاوتهای مذهبی بین صفوف انقلاب رخنه نکنند. این کارگران می توانند شفته های خود را برای بستن این گونه منافذ رخنه ای استفاده کرده جلوی هر نوع رخنه دشمنان نظام را سد کنند. آمین یا رب العالمین
آقا خوش است، ملت ناخوش
یکی مست و یکی دیوانه من و تو را که برد به خانه؟

!بلند بگو آمین
معین فرموده اگر زمان انتخابات مجلس عضو دولت بود در مقابل عذاب وجدان دق می کرد!
حمد مر خدای عز و جل را که ما را از چنین مصیبت ندانسته ای در کنف حمایت خود نگه داشت. مانده ام حیران که اگر به نفع این و آن ته این خط کنار نرود با این مشکل عذاب وجدانی و دق کردنش، چگونه تاب می آورد خفت تدارکاتچی بودن را. خدا را شکر که خانمی در دفتر و دستکش هست که تا آثار دق را در دکتر مشاهده کرد آب قندی سرازیر وجدانش کند.
بار خدایا در صف منجیان یک معین مانده، وجدانش را قوی تر و خطر دق را از او بگردان.
بلاگرها در پالتاک
استقبال بلاگرها نشان می دهد که از دیو و دد ملولند و انسانشان آرزوست.
لقمه ای را که به دهان می بریم هم اگر زیر میکروسکوپ بگذاریم پر ایرادش می یابیم چه رسد به قدم های نحیفی که با این کندیِ خط ها و عدم آشنایی به سیستم ها برداشته می شود. وقتی خصوصی ترین لایه های زندگی ما را با تاریکی رنگ می کنند چاره ای می ماند جز تلاش و خوشبینی؟
عشرت خانم و مطبوعات
کمر مطبوعات را شکسته اند اما حالا تلاش دارند برای انتخابات به هر نحو شده چند صباحی آنرا روی دو پا بلند کنند ولی از هر طرف که بلندش می کنند از طرف دیگر وا می رود.
آیت الله شاهرودی چُندک زده روی زمین و دارد داد می زند بلندش کرده به او تکیه اش دهند اما سعید مرتضوی بی برکت تر از آن است که دست کمر شکسته ای را بگیرد. تا کمی مطبوعات قد علم می کند پول هایی را فریاد می زند که نمایندگان مجلس دو لُپی افتاده اند به جانشان. عشرت خانم را که از بیابان آورده اند و داخل باغ نیست فریاد می زند:
بلندش می کنید که چه بشود با بیل بزنید گردنش را هم بشکنید.
نشاط و دیگر ماجراها
وقتی خبر رفع تو قیف از روزنامه ی نشاط منتشر شد، نشاط در وجنات عمه جان ظاهر گردید. گفتم عمه بهار دارد می آید خدا را چه دیده ای شاید جدی جدی بهار آزادی باشد و این مقدمه ای باشد برای رفع توقیف از خود نشاط. خندید و گفت:
پسر جان! آخوند متخصص صحنه گردانی است و روضه. قبل از روضه می گوید و می خندد و می خنداندت. در اوج خنده صدایش را چنان غافلگیر بالا می برد که خنده روی لبت می ماسد. بعد از آن است که می زند به صحرای کربلا و می گریاندت. این رفع توقیف ها، خوش و بشِ قبل از روضه ی انتخابات است. باش تا ببینی سر به صحرایِ کربلازدنِ بعدش را.
گاوا
گاوی و گاومیشی در افتادند. چند خر حاضر شدند با گاو مذاکره کنند. داشتند به توافقهایی می رسیدند که گاو گیر داد باید شاخش را بکند به ماتحت گاومیش. یکی از خرها به گاو گفت:
گاوا! شاخت به ما تحت کسی نمی رسد. خدا را! بگذار جلوی سر و ته شدنت را بگیریم.
نورانی ها
پیدا شدن اشیاء نورانی در آسمان ایران از مرحله ی حرفِ مردم عادی گذشته و پای مقامات مملکتی ودر نتیجه امنیتِ ملی را به میان آورده.آیا این ها از کرات دیگر برای بردن انقلاب می آیند؟
آیا دشمنان نظام که دیدند از راه تهاجم فرهنگی و اصلاحات به اهداف خود نمی رسند با دستگاهای جاسوسی آمده اند که کار را تمام کنند؟
آیا فرشتگان از عالم غیب برای رساندن پیامهای الهی به بزرگان قوم می آیند؟
این ها سئوالاتی است که مسئولین از جواب دادن به آنها طفره می روند.عمه ی من می گوید ما آنقدر گرفتار شیش و هفت زندگی هستیم که خودمان را گرفتار نقل و انتقالات بالاتر از سقف زندگی نمی کنیم. اما دلیل نگرانی و پی گیری ما مردم کوچه و بازار این است که این ها از آسمان می آیند، و تا کنون هرچه از آسمان آمده بلای جان ما شده. حتی اگر دوتا بوده، یکی ایستاده در نوبت دیگری صاف رفته...
حرفِ عمه را قطع می کنم. عمه اینطوری حرف نمی زد. دل پری دارد از دست نورانی ها.
هشتم مارس
هراس، نابرابر
شهادت، نابرابر
تردد، نابرابر
مقام، نابرابر
مرگ، نابرابر
ارث، نابرابر
رنج، نابرابر
ستم، نابرابر
روزگارت که نیست، روزت مبارک باد.
ساختن برنامه ی رادیویی
برای ساختن برنامه ی رادیویی مثل آنچه من ارائه داده ام به دو نرم افزار احتیاج دارید:
نرم افزاری که بتوانید صدایتان را ضبط و ادیت کنید و نرم افزاری که بتوانید صدا و موزیک را با هم مونتاژ کنید. کار علیرغم پیچیدگی مثل آبخوردن راحت است.
من برای ضبط و ادیت صدا از نرم افزار Sound forge و برای مونتاژ صدا و موزیک از نرم افزار Vegas استفاده کردم.
برای دانلود نسخه آزمایشی Sound forge اینجا کلیک کنید.
برای دانلود نسخه آزمایشی Vegas اینجا کلیک کنید.
برای یادگیری استفاده از Sound forge اینجا و اینجا کلیک کنید.
برای یادگیری استفاده از Vegas اینجا و اینجا کلیک کنید.
شرمنده که لینک به زبان فارسی ندارم. دوستان فنی در قسمت نظر دهی راهای ساده تر را به من و سایر دوستان نشان بدهند نه تنها جای دوری نمی رود بلکه پیش ما خانم تر و آقا تر می شوند.
توپ در زمین اروپاست
انگلیس به آلمان، آلمان با خودش دریپ می کنه. با حسرت نگاه می کنه، حتی اگه یک بازیکن جمهوری اسلامی نزدیک بود توپو بهش می باخت ولی نیست، یک پاس به گوشه ی راست برای فرانسه. پای انگلیس، آلمانی ها دوباره صاحب توپن. آیت الله روحانی می دوه جلو، باید حواسمون به آلمانی ها باشه، لایی زیاد رد می کنن. فرانسه داد می زنه! آیت الله روحانی بر می گرده. توپ بین آلمان و انگلیس رد و بدل می شه. حالا فرانسه کنار خط روی توپ کار می کنه، بازیش افت کرده اما حواسش به توپه. انگلیس و آلمان پا به پا دارن می دون. یک پاس زیبای فرانسوی ها. حالا انگلیسی ها توپ و دارن. بازیکنای نظام از خط میانه جلوتر نمیان. مربی ما باید عوض بشه. بازیکنای ما زیادی پیرن. نیروی تازه نفس میخوایم. انگلیس داره دور خودش می چرخه دو تا توپو اوت فرستاد داره وقت کشی می کنه. حالا پاس می ده به آلمان، آلمان به فرانسه، فرانسه دوباره به انگلیس. چه عجب یک شوت بلند برای آمریکا. آمریکا از سمت چپ به طرف زمین جمهوری اسلامی، باز هم آمریکاست داره خط میانه رو نزدیک می کنه، برای یک گل از راه دور دور خیز می کنه، حسن روحانی بازیکنای نظام دور گل جمع شدن. انگلیس داد می زنه آمریکا یک پاس به عقب. توپ زیر پای انگلیسه... سوت هاف تایم اول!
هافتایم دوم بعد از بازی سوریه و لبنان شروع می شه.
ما از خودمان متشکریم
با وبلاگ نویسان در پالتاک
تجربه ی شیرینی بود شنیدن کسانی که برایم خواندنی بودند. سه چیز جالب اتفاق افتاد(تفریباً!)
* سر ساعت شروع شد.
* سر ساعت تمام شد.
* دعوا هم نشد.
تبریک به تمدن، خورشید خانوم، سیلویا، ناصر، آلیوس، میعاد و ...
وخیلی خیلی متشکر از خودمون!
این سعید و آن سعید
«سعید مرتضوی از پذیرفتن بخشنامه ی رئیس قوه ی قضائیه سر باز زد»
جادوگری پیر، کِرمی را قدرت مار افعی بداد. کِرمِ مار گشته هلاکت بگُستَرد، چندان که جادوگر را فغان برآمد. چون عزم کرد که قدرت از او ستاند در او درماندگی کِرم نه که جنگندگی مار بدید. پس کتاب طلسمیات بگشود و در باب کِرم های افعی شده این بدید:
چنانچه کِرمی را نیش مار بخشیدید گرفتن آن نیش از آن کِرم میسر نباشد الا به خوراندن واجبی!
دو نکته
وزیر دفاع جمهوری اسلامی می فرماید هرکس به جمهوری اسلامی حمله کند در کمتر از یک ثانیه مجبور به عقب نشینی خواهد شد!
اگر فرض را بر این بگیربم که جناب تیمسار معنی ثانیه را می داند امکان این فرمایش با فنآوری فیزیکی غیرممکن است. احتمال دارد آقایان به فناوری متافیزیکی دست یافته اند. در آن صورت پای مقامات خیلی خیلی بالا به ماجرا کشیده می شود که از حوزه استحفاظی اینجانب خارج است.

***********************

برخی از نمایندگان مجلس طی نامه ای به هیئت رئیسه، تقاضای نفری یک میلیارد تومان پول کرده اند! خوب شد لیست نمایندگان این مجلس را امام زمان تصویب فرمود اگر حضرت نوح تأییدشان کرده بود مبلغ سر از کجا در می آورد؟
شفافیت
البرادعی گفت اگر ایران می خواهد نیات صلح آمیزش را باور کنند باید به شفافیت سخن بگوید. من به انگلیسی سلیس برای البرادعی شفاف سخن می گویم:
البرادعی جان ما کاملاً هدف های صلح آمیزی داریم و می خواهیم رآکتور اتمی داشته باشیم. البته ما نمی خواهیم داشته باشیم ولی ضرری هم ندارد که داشته باشیم.درضمن ما یک کمی جنس از اینور و آنور خریدیم که از شما چه پنهان جنس های بد جنسی از آب در آمدند و اهداف صلح آمیز ی نداشتند. البته مقصر فروشنده است که ما یادمان رفت کی بود.
در اصل ما اورانیوم غنی شده را فقیر می کنیم، چون در مذهب ما اصلاً غنی کردن وجود ندارد. شکی نیست که ما با شما همکاری می کنیم ولی شما می آیید تهران که چی بشه؟
اگر منظورتان اورانیوم های غنی شده ای است که در ایران پیدا کرده اید به ما جای غنی نشده چپانده بودند. این سانتری فوژ ها را هم رفته بودیم خانه ی عبدالقادر پاکستانی همینطوری چکی روی جنسها خریدیم و گفتیم: هر چیز که خوار آید روزی به کار آید.راستی اگر فشار بیاورید ما از آژانس بیرون می آییم. ولی نیتمان کماکان صلح آمیز است. اگر اعمالمان جنگی است یا کار های مشکوک می کنیم شما سخت نگیرید، چون اصل قلب است. که قلب ما پاک است.
انقلاب لبنان
بعد از گرجستان و اوکراین نوبت انقلاب لبنان رسیده است. خوش به حال لبنانی ها که رفیقی داشتند تا با قربانی شدن، انقلابشان را مخملین کند. نگران خودمان هستم. اگر همه ی «رفقا» را هم بکشند انقلابمان مخملین نمی شود. آقایان هم که سُرخند و جز سیاهی نمی کارند می ترسم در عصر انقلاب های رنگ وارنگ سهم ما باز مخلوطی از خون و جنون باشد.
چرا ما نظر نمی دهیم
چون در بسیاری از موارد ما نظری نداریم که بدهیم. در برخی موارد هم می دانیم که برای نظر ما کسی تره هم خورد نمی کند. یکی دیگر از دلایلی که ما نظر نمی دهیم این است که می ترسیم توی دهان نظر ما بزنند و خودشان برای ما نظر تعیین کنند. اینجانب شخصاً از نظر، خاطره ی خوشی ندارم. زمانی که دوران خوش کودکی بود ما همیشه ذوق کرده و بلافاصله هر نظری را که به نظرمان می رسید می گذاشتیم کف دست اطرافیان تا اینکه به ما گفتند ما نباید خودمان را نخود هر آشی بکنیم. زمانیکه پای ما به مدرسه باز شد ما با احتیاط چند نظر خود را در میان گذاشتیم اما معلم ما گفت خوب شد ما حرف زدیم چون ایشان فکر می کرد ما گنگ تشریف داریم! با این مسخره نظردهی ما به طور کلی کور شد تا رسیدیم به دبیرستان در دبیرستان که نظرمان را گفتیم دبیرمان بسیار عصبانی شد و پرسید مگر کسی نظر ما را پرسیده بود؟ و چون جوابی برای سئوالش نداشتم نزدیک بود اخراج بشویم. در دانشگاه که نظرمان را گفتیم اداره اطلاعات ما را احضار کرد و پدرمان پدرش در آمد تا پسرش را از چنگ آنها درآورد. از آن موقع به بعد فقط ما یک بار سر کار نظرمان را گفتیم که بلافاصله رئیس ما گفت وقتی دو مهندس حرف می زنند یک عمله نباید برای بیلش بپرسد!
حالا که توی وبلاگشهر می شود آزادانه نظر داد، ما کلی نظر داریم اما به «نظر ندادن» عادت کرده ایم!