تروریسم بین الملل هار و دیوانه شده. مثل بادبادک همه جا خودش را می ترکاند. عمه ی من سیاستمدار نیست ولی خودش را قاطی هر انفجاری می کند. دیروز می گفت: ننه، اگر این کوفتی را انگولک نکنند مرض ندارد که کرم بریزد. گفتم: عمه، اگر همینطوری پیش برود صلح بین الملل تهدید می شود. شانه هایش را بالا انداخت و گفت: صلح بین الملل اگر بیخ و بنیاد درستی دارد نباید با هر انفخاری لنگهایش به هوا برود. گفتم: عمه جان تو بین ا لملل را نمی فهمی. گفت: چه مرگمان هست که نمی فهمیم؟ خوب هم می فهمیم. بین الملل پنچر شده. باید سوراخ هایش را چهار تا آدم فهمیده پیدا کند بعد صلح را درست بچسپانند روی آن سوراخ ها. آنوقت هیچ جا سوراخی نمی ماند که تروریسم در آن رشد کرده بترکد.
آورده اند که در دیاری گاوی بزایید. پس هر کس به هر کس رسید خبر داد که: گاومان بزایید. عاقبت بزرگی از بزرگان پرسید: چه شد که گاوتان بزایید؟ پس همه سرگردان شدند که تا آن دم به این مهم نیندیشیده بودند. هر کسی از دیگری پرسان چندان بپرسیدند تا خاصی از خاصان را حوصله سر برفت و گفت: ای قوم ابتدا باید بیابید چه شد که گاوتان آبستن گشت. مردم را از این گشایش خوشی ها آمدو قصد پایکوبی کردند. آن رقص و پایکوبی گوساله را چنان رماند که زنجیر بکند و به سویی شد. اندوهی جانکاه همه را در خود ربود. از بزرگان رنجیده خاطر و از خاصان دل ریش بودند. آهسته با هم نجوا کردند: گاوی از ما زاییده بود و دل به گوساله ای خوش کرده بودیم. ما را با رنج اندیشیدن آشنا کردند. گوساله به راه خود رفت و ما چون خر در گل بماندیم.
شهردار پُرروی برلین می خواهد جلوی رستوران میکونوس تابلوی یادبودی بزند. خوشبختانه محمود آقا شهردار تهران یک نامه ی تهدید آمیز برای ایشان فرستاده تا نامبرده بداند که امروزه به برکت انقلاب، شهرداری ما مستقل است و خودش وزارت امور خارجه و وزارت دفاع و وزارت جنگ دارد. مسائل کوچکی مثل حمله ی عقرب ها و مار ها به چادر های باز ماندگان زلزله ی بم به شهردار بم و شهردار تهران مربوط نمی شود. این ها مسائلی است که خود مردم بم باید فکرش را می کردند و بعد می رفتند زیر آوار. اما تابلویی که رویش نوشته باشد: این جا به دستور رهبران جمهوری اسلامی چهار نفر به قتل رسیدند خیلی تابلوست. آبروی نظام را می برد. اگر لازم شد محمود آقا با یک عده از برادران یک تک پا برود برلین چهار تا خط مکتبی بیندازد توی صورت شهردار تا ایشان بداند که بیخودی یک شهر نه میلیون نفری را نداده اند دست محمود آقا.
س _ جناب الاغ عمری است که هر چه به شما بار می کنند شما خم به ابرو نمی آورید، فکر نمی کنید آنچه به سرتان می آید حقتان است؟ ج _ ممکنه. ولی اگر آن هایی که ما را بار می کنند پرنسیپ داشتند به خرگری ما نگاه نمی کردند. س _ این درست است که کاه جوی شما زیاد باشد شما خرگری در می آورید و باید شما را گرسنه نگاه داشت؟ ج _ خیر این ها فرمول های کهنه ای است ساخته ی انگلیس. س _ عجب شما انگلیس را می شناسید؟ ج _ بعله. طویله ای نیست که انگلیس به آن سر نزده باشد. و خری نیست که انگلیس را نشناسد. س _ قبلاً بعضی ها شما را سوار می شدند. ولی حالا بنزِ ضد گلوله سوار می شوند. چرا؟ ج _ در بعضی کشورها کوتاه ترین راه رسیدن به بنزِ ضد گلوله سوار شدن بر الاغها ست. س _ چه پیامی برای سایر الاغ ها دارید؟ ج _ بعضی وقتها خرغلت زدن و عر عر کردن بی فایده است. بایدجفت پا زد به تاق طویله. س _ به آن هایی که مخالف خشونتند چه پاسخی دارید؟ ج _ جفت پا زدن به تاق طویله با جفت پا زدن به مثانه ی افراد تفاوت دارد. _ جناب الاغ متشکرم. _ No problem
با کمال تأسف مطلع شدم که تیغ آقای رییس جمهور کند شده و نمی برد. در زمان های بسیار بسیار قدیم که حکومت ها به صورت پارلمانی اداره می شدند، رؤسای جمهور احتیاج به تیغ نداشتند و چیزی را هم مجبور نبودند که ببرند. آن ها برای رتق و فتق امور اختیاراتی داشتند و قوانینی بود و در صورتیکه قانون گذار پیش بینی موردی را نکرده بود، مجلس با کمی اینور و آنور کردن یک راه فرار از تنگنا را تصویب کرده امورات جریان پیدا می کرد. اما امروزه با پسرفتی که بشر در آن نقطه ی دنیا به دست آورده، نداشتن یک تیغ تیز مثل این است که شما دندان های یک گرگ را کشیده اورا برای شکار در جنگلی رها کنید. فرقی که تیغ رییس جمهور با سایر تیغ های معمولی دارد این است که تیغ های معمولی را می شود با پشت یک نعلبکی تیز کرد. اما تیغ یک رییس جمهور که کند شد چاره ای نمی ماند جز اینکه فاتحه ی آن رییس جمهور را خواند. بیت: ای که کرد رفتارت کندتیغت را *** باش تا بر آرد رژیم جیغت را
من وقتی داستان "جوات و دوچرخه اش" را خواندم که توانسته بود با نوشتن دو کلمه و دادن آن به دست محافظ آقا سه روز بعد صاحب دوچرخه بشود. منتظر ماندم تا آقا به زاهدان بیاید. وقتی ایشان آمدند برایش نوشتم: آقا روحنا فدای شما، پسرِ جوان همسایه ی ما را الکی دستگیر کردند و بردند هر چه شکنجه کردند اعتراف کند قاچاقچی است اعتراف نکرد. آخرش بیضه هایش را کشیدند و آزادش کردند، حالا از کار و زندگی افتاده. کانون خانواده اش از هم پاشیده قربان بزرگی شما مثل دوچرخه جوات سه روزه فکری به حال سه تای ایشان بکنید. نامه را با مکافاتی به دست محافظ آقا رساندم. سه روز بعد یک ماشین آمد در خانه ی ما، پرسیدند شما برای آقا نامه نوشته بودید؟ گفتم: بعله برادر. مرا با خود بردند همان روز بیضه هایم را کشیدند و آزادم کردند.
خواب دیدم که رهبران اپوزسیون را خداوند برای تشکیل جلسه به آسمان دعوت کرده. از خوشحالی به آسمان پرکشیدم. همه ی سروران را دیدم بر ابری تکیه داده منتظر بودند. من هم به گوشه ای خزیده در انتظار نشستم. عاقبت بی آنکه رعدی بغرد و برفی بجهد، ملکی از ملائک ظاهر شد و گفت: حضرت باریتعالی می گوید « بگو به بندگان ایرانی من، که کشیده اید آنچه را که می بایست بکشید از رهبر و رهبری. پس بشارت باد بر شما که معافتان کردم از رهبر داشتن! و اما ای بندگان برگزیده ی من که هر کدام به نوعی دلتان از رنج خلق فشرده شده و در یافتن راه چاره در مانده گشته اید! پس بدانید و آگاه باشید که رسیده روز موعود تا بر گزینید از میان خود صدر اعظمی که تشکیل دهد دولت را و بر گزیند مسئولین آینده ی مملکت را، تا نرم کنم دل دولتمردان کره ی خاک را بر آن دولت! و چون باز پس به زمین شدید، اعلام موجودیت کنید و آنگاه که به ایران رسیدید، یکسال احزاب خود راست دارید و از جعبه ی جادو و جام جهان نما ارشاد کنید به تساوی مردمان را تا آگاه شوند از اهدافتان و چون سال بر آمد به رأی آنان مراجعه کنید تا خود حکومت آینده ی خود بر گزینند». ناگهان همهمه ای بر پا شد، چنان که ملائکی برای ایجاد نظم آمدند. یکی از بزرگان پریسد اگر این صدر اعظم و این انتخابات را نپذیریم چه خواهد شد؟ ملک گفت: خداوند برای هدایت بشر صد و بیست و چهار هزار پیعمبر فرستاد. اگر لازم شود برای هدایت شما همان تعداد «امام» خواهد فرستاد... من از ترس فریادی کشیده بیدار شدم.
به نظر می رسد مهره های سوخته مهره هایی باشند که از آن ها دود سیاهی به هوا بلند می شود و یا شکل ظاهری آن ها دودزده و نیمه سوخته است. در صورتیکه آن ها شسته رفته تر و ترتمیزتر از مهره های عادی هستند، فقط کسی دیگر آن ها را به بازی نمی گیرد. مهره تا وقتی که وسط بازی است خاکی توی سرش کرد کرده و الا وقتی که سوخت، فیل و رخ و اسپ و سرباز عین هم خوار و زبون می افتند کنار. جالب است اگر اسپی بسوزد و وقتی می اندازندش بیرون شیهه ای بکشد و ادعا کند که نه تنها به صورت «ال» چپ و راست حمله می کند بلکه ضربدری و عمودی و افقی هم اگر لازم باشد از خودش بخار نشان می دهد. متأ سفانه مهره هایی که وسط بازی کاری نکردند، تجربه نشان داده وقتی می سوزند، زر زیاد می زنند و رنج خود می دهند و زحمت ما می افزایند.
البرادعی گفت اگر ایران می خواهد نیات صلح آمیزش را باور کنند باید به شفافیت سخن بگوید. من به انگلیسی سلیس برای البرادعی شفاف سخن می گویم: البرادعی جان ما کاملاً هدفهای صلح آمیزی داریم و می خواهیم رآکتور اتمی داشته باشیم. و راستی چرا اسراییل بمب اتم دارد؟ البته ما نمی خواهیم داشته باشیم همینطوری سئوال می کنیم. درضمن ما یک کمی جنس از اینور و آنور خریدیم که جنسهای بد جنسی از آب در آمدند و اهداف صلح آمیز ی نداشتند. که خوب مسلم است مقصر فروشنده باشد، ما هم یادمان نیست که خانه ی طرف کجا بود. در اصل ما اورانیوم غنی شده را فقیر می کنیم، چون در مذهب ما داشتن سلاحهای کشتار جمعی غنی حرام است. شکی نیست که ما پروتکل را امضاء می کنیم ولی نمایندگان شما نمی توانند به ایران بیایند چون اهداف ما صلح آمیز است. این اورانیوم های غنی شده ای را که اینجا پیدا کرده اید به ما جای غنی نشده چپانده بودند. و این سانتری فوژ را تا همین امروزکه شما گفتید نمی دانستیم چی هست. همینطوری چکی روی جنسها خریدیم و گفتیم: هر چیز که خوار آید روزی به کار آید. ولی قبول دارید که ما اگر بخواهیم بمب اتم داشته باشیم می توانیم ولی حیف که حرام است. خلاصه ی مطلب اگر فشار بیاورید ما از آژانس بیرون می آییم. ولی شما هفت فروردین بیایید خدا بزرگ است شاید دیدید کنار آمدیم. ما که نیتمان صلح آمیز است، اگر اعمالمان جنگی است یا کار های مشکوک می کنیم شما نباید سخت بگیرید، چون اصل قلب است. که قلب ما پاک است.
آیا آریل شارن یک دایناسور است؟ خیر، او نخست وزیر یک کشور با پیشرفته ترین مهمات و پیچیده ترین دستگاههای جاسوسی است. که قویترین کشور جهان حامی اوست. این که مردم کوچه و بازار اورا یک دایناسور خطاب می کنند شاید به خاطر تکرار سیاست خشونت آمیزش باشد که از آن نه سودی عاید مردم فلسطین و اسراییل می شود و نه کمکی به صلح جهان. تفاوتی که بین دایناسورها و آریل شارن وجود دارد در این است که دایناسورها، یا خودشان یا طبیعت یا خداوند متوجه شد، که آنها برای دنیای جدید، حیواناتِ نامناسبی هستند و از رده خارج شدند. ولی آریل شارن به دلایلی که معلوم نیست. نه خودش به نامناسب بودنش توجه دارد، نه طبیعت، نه خداوند آسمانها و نه خداوندگارِ زمین. کشتن یک پیرمرد شصت و هفت ساله که روی صندلی چرخدار اینور و آنور می رفت فایده ای برای مردم عادی ای که فردا خونشان می ریزد نداشت. وقتی خانه ای از پای بست ویران باشد و خواجه ای در فکر نقش ایوانش باشد، آن خواجه دایناسور نیست دیوانه است.
آیات عظام حجج اسلام معممین گرامی مقامات برجسته ی مکتبی بیست و پنج سال از تاریخ ما نشان می دهد که هر چه شما گاز می دهید مملکت به عقب می رود. بعد از اینکه با هم عکس حضرت امام را در ماه دیدیم هر شب آسمانمان بی ستاره تر می شود. از هویت ملی و فرهنگی ما تغاری برای ساییدن کشکهای خود درست کردید. آزادی های فردی و اجتماعی ما را با زرشک تاق زدید. پیامهای نوروزی هر سال شما برایمان نان و آب و آزادی شد و تنها کسانیکه به بهشت زهرا رفتند صاحب مسکن شدند. رفتارهای انقلابی، مکتبی و حوزوی شما باعث شد تا ملت ما از لحاظ آوارگی امروزه در جهان مقام اول را داشته باشد. ما ملت در آغاز این سال نو به اطلاع شما می رسانیم اکنون ما شما را به سقوط نزدیک کرده ایم، و از هر فرصت مناسب برای اضافه کردن ورقی دیگر به صفحات کم فراز و پر نشیب تاریخ کشورمان استفاده خواهیم کرد. نوروزتان سقوط و هر روزتان تاریک باد.
از پنجره ی بهار، فروردین را می بینم که برای آوردن نوروز آماده می شود. سال نو بغل دست نوروز نشسته و دارد بار و بندیلش را راست و ریست می کند. به سال نو تعظیم می کنم و به نوروز سلام می دهم و خیلی رسمی مورد خطاب قرارش می دهم: جنابِ عید سعیدِ باستانی! این درست است که شما هم اول رد صلاحیت شدید؟ لبخندی می زند و می گوید اگر فشار مستقیم مردم نبود مرا سالها قبل خلع لباس کرده بودند. زمستان با ریشی سپید و عمامه ای سیاه از پنجره ی «یخبندان » نیروهای لباس شخصی را به طرف ما می فرستد نوروز به سال نو توصیه می کند که احتیاط کند، سال نو بهار و طراوت وسرسبزی و نشاط را صدا می زند که محض احتیاط بغل پنجره ی زمان بایستند. من متوجه می شوم که «شادی» غایب است. نوروز می گوید بعد از انقلاب اورا دستگیر کرده اند و هنوز پرونده اش در جریان است. می پرسم نوروز تو هم از این همه طرفداری که داری استفاده نمی کنی؟ نکند تو هم طرفدار نظام هستی. چشمتان روز بد نبیند. رعد غرید و برق جهید. نوروز کلاهش را از سر برداشت و به طراوت تکیه داد و گفت: در طول تاریخ هم از توبره هم از آخور نخورده ام. چهار شنبه سوری نماینده ی من بود، نرفت که تا آخرین سال نما یندگی اش به همه چیز چشم بپوشد و بعد استعفا بدهد. رفت محکم ایستاد کاری کرد که در مقابلش عقب نشستند. من بر خلاف آن ها که برای عیدی دادن به مردم از روی آنها خجالت می کشند و سر به زیر می افکنند، توی چشم مردم نگاه می کنم و پیروز مندانه می روم. می پرسم برای همین است که می گویند: نوروز پیروز؟ کسی جوابم را نمی دهد. فروردین و نوروزو سال نوو بهار و طراوت راه افتاده اند بیایند پیش شما. جمعتان که جمع شد. شادی را آزاد کنید. نوروز را جشن بگیرید. تا سال نو بر شما مبارک باشد.
هاشمی رفسنجانی گفت: جمهوری اسلامی اکنون با اعتماد قبلی با آژانس اتمی نمی تواند کار کند و باید اعتماد سازی مجدد داشته باشند. درست است، آن اعتماد قبلی چیز دیگری بود. حاج حسن آقا سی چهل نفر را بر می داشت می کوبید و می رفت پاریس، شامی و عکسی در کاخ الیزه. نهار فردا هرُوکرُی بود با جک استرا در لندن. آلمان هم که سالهاست هم برای غرب کراوات می زند هم برای نظام عبا می پوشد. همین البرادعی کم مانده بود موقع عکس گرفتن عمامه ی حجة الاسلام را بگذارد سر خودش. بدیِ سران غرب در این است که مطالعات مکتبی ندارند و از تقیه و دروغ مصلحت آمیز سر در نمی آورند، بعد فکر می کنند جمهوری اسلامی توی چشم آنها نگاه کرده ودروغ گفته. در چنین شرایطی نظام معمولاً مهره های عمامه سفید خود را عقب می کشید، و مهره ی عمامه سیاه را می فرستاد جلو تا با گفتگوی تمدنها، مجدداً اعتماد سازی را کرده و زمینه را آبستنِ دروغ و گریز های بعدی رژیم بکند. اما آمریکا سنبه را چنان پرزور کرده که سفید و سیاه رژیم زرد کرده و علیرغم کُر کُری خواندن های فراوان هفت فروردین برای بازرسان اتمی بدون قید و شرط فرش قرمز پهن می کند. آدم پای لخت وسط ظهر تابستان توی ریگ های کویر راه برود اما اینقدر تحقیر نشود.
• خاتمی گفت اگر بیرونمان نکنند می مانیم. ** مشکل اینجاست که بیرونش کرده اند خبر ندارد** • خطاب به خبر نگاران فرمودند: شما می دانید تیغ من چقدر می برُد. ** ایشان تیغی نشان بدهد نظر دادنش با ما.** • در مورد احضار نماینده ها از طرف قوه ی قضاییه گفت: این احضاریه ها را نمی پسندم. ** عجب، من فکر می کردم می پسندد** • ایشان فرمودند در همه حال از حقوق و آزادی های مردم در چارچوب قانون دفاع می کند. ** یعنی شلاق زدن، سنگسار، قطع دست و پا و چیزهایی از این قبیل** • در مورد عیدی مردم گفت: از مردم خجالت می کشم. ** باور ندارید این هم عکس سرافکنده ودر مانده ی او:
برگزاریِ چهارشنبه سوری اگر با حفظ شعائر اسلام باشد بلامانع اعلام شده است. لذا از تمام خانم ها و آقایانی که قصد برگزاریِ این سنت تاریخی را دارند در خواست می شود که فرایض دینی خود را انجام داده و قبل از آنکه از خانه بیرون بروند وضو گرفته در مورد جُنُب بودن یا نبودن خود اطمینان حاصل کنند. برادران توجه داشته باشند که خداوند از رخسار زرد بیشتر خوشش می آید و دادن این رنگ به آتش به نوعی مخالفت با اسلام و حمایت از ادیان دیگر تلقی می گردد. از آنجاییکه پریدنِ خواهران مسائل خلاف عفت را تداعی می کند آنها باید با گامهای شمرده از روی آتش رد بشوند. در ضمن خواستن سرخی از آتش بی حیایی محسوب می شود و چنانچه خواهران به صورت علنی زردی خود را به آتش بدهند مسئله به باب ناموس وارد گشته طبق شرع با آنها رفتار خواهد شد. ان الله بصیراُُ بالعباد. ان الرژیم سفاکً بالملت.
در فریدون کنار کشته، دسته دسته - یا شاید تا به امروز پشته پشته. کس نمی داند مرده های بلوچستان را. هست اما زخمی بی حساب در کردستان! می دهد هشدارش را آژانس اتمی به ایران. ششصد هزار زن خود فروش در تهران. می کند دویست هزار معلم اعتصاب. رسیده اعدامی به چهارصد نفر در سال. به زنان؛ می کنند حمله نیروهای بسیج. فحش است. مشت است. لگد است. در مجلس می سوزد بم. در آتش، درتجاوز، در ناآرامی. آری! این است _ خلاصه ی اهم اخبار ایران.
آیت الله لطف الله گلپایگانی فرمودند مراسم خرافی، مثل چهارشنبه سوری مناسب شأن مردم شریف و مسلمان ایران نیست. حق با ایشان است. مردم شریف و مسلمان ایران عوض این پریدن هایِ مشرکانه، باید بروند با زنجیر خودشان را بزنند. و به جای سرخی طلبیدنِ جاهلانه از آتش، با قمه های دسته کوتاه و لبه درازِ مکتبی فرقِ سرشان را شکافته صورت خود را قرمز کنند. زردی خود را هم لازم نکرده به کسی بدهند.
اصلاح طلبان فکر می کردند راه امام را می شود طوری مسطح کرد که بشود در آن با ماشین فورد تخته گاز راند و به ولی فقیه گرد و خاک داد. اما در اولین چاله ی این راهِ پر گودال که افتادند، متوجه شدند که خیلی از راهها فقط به قبرستان منتهی می شوند. و هر کس پا در آنها بگذارد مثل اصلاح طلبان در گل فرو می ماند. چشمِ اتحادیه ی اروپا به کندویِ عسل است، لانه های زنبور را نمی بیند. این شتری که در مادرید خوابید شبحی است که در اروپا خواهد چرخید. اروپا و اصلاح طلبان پهلوانانی هستند که به جنگ غولی بی شاخ و دمب با شمشیری چوبی می روند. دودِ اشتباه اصلاح طلبان به چشم ما رفت، دود اشتباه اروپا به چشم جهان خواهد رفت.
جان بولتن معاونِ وزیر امور خارجه ی آمریکا گفت آمریکا فشار بر جمهوری اسلامی را ادامه می دهد. این فشار اگر از روبرو باشد به خاطر همجنس بودن فشارها خنثی می شود. اما اگر فشار از عقب باشد بستگی به موقعیت هر کدام دارد. از آنجاییکه جمهوری اسلامی رو به سقوط است، اگر این ادعای فشاری درست بود، باید افتادن این رژیمِ در حالِ سقوط، سرعت بیشتری پیدا می کرد. در صورتیکه ما می بینیم با اینکه مردم با مکافاتی زیر پای رژیم را خالی کرده اند، هنوز لنگ در هوا مانده است. آیا آمریکا فشار دادن را بلد نیست؟ یا به سمتی فشار می دهد که خودش خوشش می آید؟ اینها سئوال هایی است که باید ناظران و آگاهان جواب بدهند. ولی به نظر عمه ی ما به جای آنکه آمریکا فشار بدهد و ما تحلیل بکنیم، اگر یکجوری می شد ما فشار بدهیم و آمریکا تحلیل بکند نتیجه ی بهتری می داد و به ما هم خیلی خوش می گذشت.
جبهه ی مشارکت قصد دارد با تأییدات خداوند متعال به اپوزسیون رسمی تبدیل شده به مبارزات خود ادامه بدهد. این جبهه که تا کنون قوه ی مقننه و مجریه را در اختیار داشت به علت گرفتار بودن نمی توانست مبارزه کند. وقتی دویست و پانزده کرسی از دویست و نود کرسی مجلس در اختیار کسی باشد، گرفتارتر از آن است که بتواند مبارزه کند. اگر شما وسط گود ی بروید که مکتبی می نوازند، نمی توانید مردمی برقصید. آدم مشارکتی باشد و در حکومت شرکت داشته باشد و بخواهد اپوزسیون بازی هم بکند جور در نمی آید. ولی حالا که این جبهه دست از پا درازتر خانه نشین شده، خواهید دید که با تکیه به رهنمود های حضرت(ره) و دستاورد های انقلاب و ایمان به قانون اساسی و ولایت فقیه چنان فعالیتی بکند که هیچ اپوزسیون غیر رسمی ای تا حالا نکرده باشد.
نشریه ی یا لثارات نوشت: ملت عاشورایی مجلس عاشورایی می خواهد. مجلس عاشورایی احتمالاً مجلسی است که رییس مجلسش هر روز آن بالا روضه می خواند و نمایندگان سوگواری می کنند. شما فکر می کنید در مجلس چند تا آدم نشسته؟ سر تا پا دویست و نود نفر. با آبدارخانه چی و مأ مور و معذور و جاسوس بگو پانصد نفر. این پانصد نفر اگر نباشند هفتاد میلیون جمعیت ایران که تلف نمی شود. غرب بازی را باید کنار گذاشت، ملت عاشورایی مجلس عاشورایی می خواهد. نمایندگان باید هر روز قمه و زنجیر خود را بیاورند و به حکم حکومتی نفری یک رأس اسپ هم از اصطبل نظام تحویل بگیرند. به جای نطق های قبل از دستور علم و کوتل راه انداخته نوحه خوانی کنند و در جلسات علنی سینه و زنجیر و قمه زده، خط سرخ را در مجلس سبز و کشور سیاه ادامه دهند. و در جلسات غیر علنی به ذکر مصیبت پرداخته با روضه خوانی و گریه دین خود را به نظامی که آن ها را به نمایندگی مجلس رسانده ادا کنند.
حضرت رهبر در روز درختکاری فرمودند در شرایط موجود ایجاد فضای سبز یکی از اولویتهای مهم است. البته چون زندانهای ما را در شرایط موجود ضد انقلاب به اشغال خود درآورده، فضای سبز باعث می شود که آنها درون آن دخمه ها زجر بیشتری بکشند. از طرفی ما که سالی پانصد ششصد نفر را بالای جرثقیل برده اعدام می کنیم، آنها از آن بالا با دیدن فضای سبز، اعدام با اعمال شاقه شده و بیشتر به سزای اعمال خود می رسند. در شرایط موجود که به خاطر فضای بسته جوانان دسته دسته به خارج می روند سهولتی خواهد بود برای والدینشان تا بتوانند اشک فراق را در فضای سبز بریزند. با اینکه امروزه خیلی از دشمنان نظام این معنا را القا می کنند که بهبود حقوق بشر باید یکی از اولویت ها ی مهم باشد، ولاکن رنگ سبز سیدی است. و اگر فضای سیدی در الویت قرار بگیرد، همه ی مشکلات ما حل خواهد شد.
رییس جمهور گفت: اگر زنان ما خود را باور کرده و ذهنیت هایِ منفی که به آن ها به عنوان جنس دوم می نگرد از جامعه بر چیده شود، آن ها می توانند نقش مؤثر و منحصر به فرد خود را ایفا کنند. من هر چه فکر کردم که ذهنیت هایِ منفی ای که آقای رییس جمهور به آن اشاره می کند کدامها هستند چیزی به نظرم نیامد. اما عینیت های منفی فراوانی هست که به مناسبت هشت مارس فقط هشت فقره از آن ها را به اطلاع ایشان می رسانم: زنان نصف مردان ارث می برند. شهادتِ دو زن به جای یک مرد قبول می شود. دیه زن نصف دیه مرد است. زنان اگر نافرمانی کردند مردان می توانند آن ها را کتک بزنند. زنان حق طلاق ندارند. اگر طلاقشان دادند، بچه بی بچه. تنها نمی توانند مسافرت کنند. نمی توانند قاضی بشوند. باید اجازه ی شوهر را برای خیلی از کارها داشته باشند...
آقای رییس جمهور یا نمی دانند که چه فرموده اند، یا برای خالی نبودن هشت مارس فرمایشی است که فرموده اند.
حجةالاسلام موسوی لاری وزیر کشور گفت ناگفته های انتخابات را در فرصت مناسب به اطلاع مردم خواهد رساند. فرصت هم به آن راحتی که من و شما فکر می کنیم مناسب نمی شود باید مناسبتی باشد تا فرصت مناسب بشود. نمی شود همینطوری آدم آن بالا روی پست وزارت نشسته باشد و مملکت و استانداری ها و فرمانداری هایش زیر پای آدم باشد آنوقت آدم همه را رها کرده به موضوع کوچک اطلاع رسانی به مردم بچسپد. شما باید صبر داشته باشید این مجلس هفتم که آمد اول وزارت کشور و وزارت اطلاعات را گرفته ساکنین فعلی را با یک اردنگی بیرون خواهد کرد. آنوقت وزیر کشور اردنگی خورده فرصت مناسبی دارد تا به شما ناگفته هایی از انتخابات را بگوید.
در خیابان میرداماد تهران عده ای از جوانان مسلمان، شیک و تمیز لباس پوشیده و برای عزاداری آمده بودند. کت و شلوار پسرها سیاه اما خوش رنگ بود. و دخترانِ خوش سلیقه، لاک و رژ سیاه استفاده کرده بودند تا با چشمان سرمه کشیده ی آنها فضای پر عزا طراوتی بگیرد. اما نمی دانستند که جهالت ظرافت نشناس است. عده ای از حزب اللهی ها، آن ها را با زنجیر و چوب های بلندی که همراه داشتند، نهی از منکر کرده به امر به معروف ارشاد فرمودند. که بر اثر آن تعدادی با دست و پای شکسته، یاد سیدالشهدا را برای همیشه با خود به خانه بردند.
جنگ شیعه و سنی مثل قطاری است که محموله ی آن علاوه بر بنزین، موشک و تی.ان.تی و نارنجک است. و از تهران عازم خراسان است تا سر از افغانستان بدر آورده در سطح منطقه پخش گردد. همانطور که تجربه نشان داده، چنین محموله ای را، حتی اگر پنبه و کشک جا بزنیم سریع منفجر گشته آتشی روشن می شود عین قیامت. حالا اگر این قطار جای بدی منفجر بشود فوقش چند تا روستا را خراب می کند و ششصد، هفتصد نفری را می کشد. اما اگر جای خوبی منفجر بشود، آمریکا و انگلیس را فراری می دهد و چنان کشت و کشتاری راه می اندازد که اگر نتوانست مقدمات ظهورِ امام زمان را فراهم آورد، حد اقل مقدمات ظهور امام رفسنجانی را که فراهم می آورد.
احمد توکلی نماینده ی دومِ انتخاباتِ مجلس هفتم، در خواست نشریه ی نسیم صبا را برای مصاحبه رد کرده. و گفته من با روزنامه ای که عکس یک زن فاسقه را در صفحه ی اول خود چاپ می کند مصاحبه نمی کنم. منظور حاج احمدآقا از زن فاسقه شهره آغداشلو ست. بر، سردرِ نشریه ای که اسمش «نسیم صبا» است، باید شهره بنشیند که بوی گل می دهد. نه کسانی که چون احمد توکلی «بو» می دهند.
• نامه ی رسمیِ رهبر به کروبی: «بسمالله الرحمن الرحيم جناب حجتالاسلام آقاي حاج شيخ مهدي كروبي دام اجلاله با سلام و تحيت و ابراز تاسف از انصراف جنابعالي از نامزدي دور دوم انتخابات مجلس هفتم، لازم ميدانم اولا از تلاش جانكاه جنابعالي براي حفظ اعتدال مجلس شوراي اسلامي در سالهاي مديريت مجلس ششم و ثانيا از همراهي و همكاري مجاهدتآميزي كه براي برگزاري بهنگام و قانوني انتخابات مجلس هفتم نشان داديد، تشكر نمايم. اميد است اين خدمت باارزش كه در جهت استحكام نظام اسلامي و نوميدكردن بيگانگان مداخلهجو انجام گرفت، مورد قبول حضرت احديت جل و علا و موجب پاداش دنيوي و اخروي براي آنجناب باشد. توفيقات روزافزون شما را از خداوند متعال مسألت ميكنم. والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته» سيدعلي خامنهاي • ترجمه ی نامه ی فوق (قسمت های تعارف و ریا ترجمه نشده): «کروبی جان سلام علیکم. دستت درد نکنه، ریاستی کردی تاریخی. شرکتی کردی تاریخی تر.انصرافی دادی تماشایی.ما هم آدمیم و حواسمان هست.خسته نباشی.برو تخت بقیه ی عمرت را هم از توبره بخور هم از آخور.خرجش بامن. قربانت سید.»
القاعده دست داشتن در انفجارهای عاشورای عراق را تکذیب کرد. جمهوری اسلامی که خودش را صاحب عزا میداند. شورای موقت دولت عراق و صد البته آمریکا و انگلیس هم که نبوده اند. صدام حسین کافر هم که زندان است. آیت الله سیستانی تکذیب نکرده ولی کدام خری است که نداند که او هم نبوده. به نظر من خود مردم مقصر بودند. آن ها با استفاده از این انفجارها می خواستند بمیرند و زخمی بشوند تا آبروی آمریکا و انگلیس و شورای موقت و القاعده و جمهوری اسلامی و طرفداران صدام را ببرند. عجب مملکتی است، بعد از سی سال که صدام آن ها را زده حالا یک عده می خواهند خودشان خودشان را بزنند اما بازهم نمی گذارندشان.
این پرده که می بینید، پرده ی قائم موشک بازی اتمی جهان است. این الاغ که چنین تازان است، همان خر معروف شیطان است. این مار کبری، نظام است. که سوار بر خر شیطان است. این مار غاشیه ی بغل، که چماق را برده بالای سر، آمریکای جهانخوار است. این پیرِِ کریهِ الرفتار، انگلیسِ خوش گفتار است. این دسته ی بیل که در دستش می بینید، هویجی از فرنگستان است. این ها که از داخلِِِِ حوزه دوان دوان می آیند وسط میدان، ثقة الاسلامند. این بابا که یک بار مثل پسته ی رفسنجان خندان است، و یک بار مثل شیرِ مرحومِ باغ وحش کابل نالان است، البرادعی خودمان است، که چنین درب و داغان است. این شخص که چون طایر ملکوتی مدام پران است. و تحصیلکرده ی انگلستان است، همان فریدون خان است که زیر عبا و عمامه یِ حسن روحانی پنهان است. این پرده که می بینید پرده ی قائم موشک بازی اتمی جهان است. این لکه ی بزرگ وسط پرده همان سید خندان است. و این آقا که می خواهد بنشیند جای خدا، رهبر مستضعفانِ جهان است. این که اینجا گریان است، این که آنجا گریان است، این که همه جایِ پرده بی پرده حیران و سرگردان است. غریبه نیست. خودِ خودِ ملت ایران است. (صلوات)
شهرداری تهران برپایی دکه های امر به معروف را در پارک های تهران شروع کرده است. چون این اولین تجربه ی تاریخی ما، بعد از سقوط طالبان در افغانستان است، کسی از چگونگی کار آن ها آگاه نیست. حدس زده می شود که برادران و خواهران مسئول این دکه ها نفری یک بلند گو در دست گرفته و از سحر تا نماز خفتن تذکراتی به رهگذران در مورد چگونه راه رفتن بدهند و در فواصلی از روز به نوحه خوانی و ذکر مصیبت بپردازند. رعایت مسئله ی زنانه، مردانه در دکه ها باعث قوت گرفتن این شایعه شده که ممکن است اداب طهارت به صورت زنده آموزش داده شود. در آنصورت نظام باید پرده های نهی از منکر ضخیمی دور آن دکه ها بکشد تا امکان هر نوع چشم چرانی رااز ضد انقلاب سلب کرده، توطئه ی آنها را قبل از بلند شدن خاموش کند.
مدیر مسئول ماهنامه ی پیام شادی به دلیل چاپ عکس زنی که می خندید محکوم شده است. از فتوا ها و اظهار عقیده های بیست و پنج سال اخیر ما متوجه شده ایم که از همه جای زن اشعه بلند می شود. و امروزه هز مرد نود ساله ای می داند اشعه ا ی که از دندان زن ساطع می شود اگر ایمان مثل چودن آبدیده محکم باشد، تبدیلش می کند به پشم شیشه. مگر این مدیر با چشم های بسته کار می کرده یا این خانم با دهان بسته می خندیده که دندان هایش را موقع چاپ ندیده؟ این دادگاه های ما دارند با رأفت بر خورد می کنند. ما باید مثل سایر نقاط دنیا وقتی چنین اتفاقی می افتد علاوه بر مدیر مسئول دندان های آن زن خندان را کشیده، همین عمل انقلابی را با بیضه های آن عکاسی که این عکس را گرفته انجام دهیم.
زهرا مصطفوی فرزند آیت الله خمینی به خبرنگار یک روزنامه ی ایتالیایی گفت: در مملکت ما قانون وجود دارد. و طبق قانون دزدان، قاتلان و جا سوسانی که می خواهند ایران را به غرب و آمریکا بفروشند حق شرکت در انتخابات را ندارند. در تأیید فرمایش ا ین خواهر باید بگویم که من اتفاقی رفته بودم یکشنبه بازار، دیدم چهار هزار و پانصد نفر دزد و قاتل و جاسوس که هر کدام نفری یک گونی کنارشان دارند، در گوشه ای ایستاده اند. همان دور و بر ها آمریکا و غرب هم می پلکیدند. من با استفاده از روش مستر بین صورتم را به سمتی کرده یواش یواش طوری که آن ها متوجه نشوند زیر چشمی مواظبشان بودم. اول غرب و سپس آمریکای جهانخوار آمدند و آن گونی ها را خریدند و رفتند. یکماه بعد دیدم شورای نگهبان لیست رد صلاحیتها را که اعلام کرد اسم همه ی آن چهار هزار و پانصد نفر هم تویش بود. باور ندارید بروید از آیت ا لله کروبی بپرسید.