عبدالقادر بلوچ
 
ما که آن کردیم چرا این نمی کنیم

فرهاد صوفی را که یکی از فعالان حقوق بشر در ونکوور است ملاقات می‌کنم. می‌دانم که جریانات ایران را دنبال می‌کند. خسته است اما نا امید به نظر نمی‌رسد. همان اندوهی که این روزها در چهره‌ی هر کداممان دیده می‌شود در چهره‌ی او هم هست. چیزی جز سکوتی تلخ بینمان رد و بدل نمی‌شود. به دو لیوان آبی که گارسون روی میز می‌گذارد خیره می‌شوم. می‌پرسد: سال پنجاه و شیش وقتی شاه آمد آمریکا یادت هست؟
می‌گویم: با کارتر ایستاده بودند...
حرفم را قطع می‌کند: آنجا بودم. جمعیتی بودیم. پلیس مجبور شد گاز اشک‌آور...
او حرف می‌زند و من تصویری را به یاد می‌آورم که روزنامه‌ها به عنوان شاه گریان چاپ کردند. می‌گوید: او کجا و احمدی نژاد کجا چه می‌شود ما را؟ دارد می‌آید آمریکا. جمعیت ایرانی حالای این قاره با آن زمان قابل مقایسه نیست.
آهی می‌کشم و او ادامه می‌دهد: وبلاگت را و وبلاگ‌های دیگر را مرتب می‌بینم اینهمه سایت داریم چرا زانوی غم در بغل بگیریم؟ چرا بنالیم؟ مسئولیت استان برتیش کلمبیا با من بلند شویم برویم جلوی سازمان ملل عوض مرده باد داد بزنیم این تروریست نماینده ما نیست. داد بزنیم که حقوق بشر، آزادی بیان در این نظام معنا ندارد. هر کداممان عکس یک زندانی را بالا ببریم. نه تنها این‌بار بلکه ایرانیان قاره‌ی آمریکا به ایرانیان قاره اروپا و ساکنین آنجا به اینجا قول بدهند تا از این به بعد با حضور خود سفر سران رژیم را به خفت بکشانند.
دل می‌بندم که شاید بشود حرکتی راه انداخت. می‌گویم همین امشب آنرا به عنوان یک طرح می‌نویسم تا ببینم که آیا وبلاگها و سایتها به حرکتی خود جوش تبدیلش می‌کنند یا نه؟

********************************
نظرات و پیشنهادات تکمیلی را به آدرس ایمیل فرهاد صوفیfsoofi@shaw.ca بفرستید. ایمیل من و ستون نظر خواهی هم که هست.

شیخ طماع

شیخی طماع که به سالوسی شهره بود به حکومت رسید. در اندک زمان ثروتش از ثروت قارون پیشی گرفت. چون شک بردند که بیت‌المال می‌زند در مقام حاشا گفت: آنچه هست مرا به ارث رسیده از پدرم.
رندی گفت: گر او را پدر بودی اینهمه بی پدر نبودی.

میرغضب

شیخی حاکم دیاری شد. طلبه‌ای را میرغضب خویش کرد. گفتندش: یا شیخ این طلبه را سواد نباشد و حد خویش نداند.
شیخ گفت:
آنقدر که خط من خواند داند. بیش از آن گر باشدش لباس میر غضبی نپوشد.

اتحاد

آئینه‌ای* از دست شخصی بیفتاد و دو پاره گشت. آنرا پیش بندزنی برد. حریف در دمی چنانش یک پارچه کرد که تو گویی نیفتاده بود. دیگری آئینه بیاورد که پاره پاره بود. بندزن گفت: بمانش و سالی دیگر آی.
مشتری برآشفت که بهر دگران در دمی و بهر من به سالی؟
ظریف پاسخش داد: صد پاره را در دمی و با هم نشود یک پارچه کرد. چیزی بایدم جستن که هر پاره را صاف بر آن نشانم و این نشود الا به زمان و خون جگر.

*اساتید بفرمایند از آینه، آیینه یا آئینه کدام درست است.

حیلتی دیگر باید

حاکمی چندان ظلم کرد که یکی از اطرافیان حکایت ظلم او فاش بر سر بازار بگفت. حاکم دستور داد تا به بندش کشند. شاکی دست از طعام بکشید تا به حال مرگ افتاد. عالم و آدم از حاکم خواستند که ننگ مردن او بر دامان خود مپسندد. شاکی با صدایی که گویی از قعر چاهی بر ‌می‌آمد گفت: حیلتی دیگر کنید، دامانش چنان آلوده است که گر ننگ مرگ ده چون من برآن افتد معلوم نشود.

اصغرآقا منتشر شد

علیرغم انتخاب احمدی نژاد و رفتن خاتمی سیصد و سی امین شماره اصغرآقا منتشر شد.
در بدرقه خاتمی:
میروی همچنان بخند و برو
یا دگر نیش خود ببند و برو
میروی همچنان بنال و برو
باز بر ملتی بمال و برو...

«ت» و «ب»

با دوستی دیروز در قهوه خانه‌ای ملاقات داشتم. زمان و مکان را فراموش کرده بودم و بلند بلند و با حرارت داشتم از مسائل روز، از تروریست و انفجار بمب و خون و خون ریزی حرف می‌زدم. دوستم حرفم را قطع کرد و با صدایی آهسته که توجهم را جلب کند گفت: وقتی از «ت» و «ب» حرف می‌زنی مواظب باش حالا همه جا پر چشم است و گوش با این سبیلهای از بنا گوش در رفته‌ات یکهو می‌ریزند هر دویمان را دراز می‌کنند کف زمین. پذیرفتم. بقیه حرفم را عوض تروریست و بمب با «ت» و «ب» ادامه دادم. به نظرم در رساندن پیام به ما مردم عادی موفق بوده‌اند. مسئله «ت» و «ب» شوخی بردار نیست، هر کس با «ت» و «ب» شوخی کرد باید هفت هشت ده گردن کلفت مثل پر کاهی بلندش کرده بر زمینش بکوبند و مثل شتر مست زانو بزنند روی گردن و کمر شکسته یا شکستنی‌اش تا اگر مرد به درک و اگر نمرد برای ابد بداند حرف زدنش را.
حالا که چشمم افتاده به این فرم ثبت نام برای تشکیل لشکر استشهادی که در جمهوری اسلامی پخش و تبلیغ می‌شود مانده‌ام حیران، نماینده‌اش را در سازمان ملل راه می‌دهند. وزیر امور خارجه‌اش از این سفر نیامده به آن سفر می‌رود. هیئتهای بلند پایه و کوته فکرش از این کشور به آن کشور می‌روند و آمریکا و انگلیس هم با آنها روی یک میز می نشینند تا فکری به حال اوضاع نا امن عراق و ترورها و بمبهایی بکنند که هر روز در آنجا جان دهها نفر را می‌گیرد! این حکایت بدان نمی‌ماند که با افعی بنشینی و برای دفع نیش زنبوری چاره اندیشی کنی؟

پروژه قتل اکبر گنجی

اکبر گنجی در عنفوان جوانی با دیدن یک قهرمان که مشت می زد توی دهان این و آن تصمیم گرفت وقتی بزرگ شد قهرمان بشود، اما زمانی که دید هاشمی رفسنجانی و حضرت رهبر و فلاحیان که قهرمان شده‌اند دارند تند و تند و به زور افرادی را وادار می‌کنند که دار فانی را وداع گفته به سرای باقی بشتابند از قهرمانی پشیمان شد و خواست جلوی آن قهرمانان را هم بگیرد. آنها قهرمان دیگری به نام مرتضوی را فرستادند که به هر قیمت شده او را قهرمان کند. قاضی مرتضوی هم او را به زندان اوین فرستاد تا الوات و چاقو کشها از راه میانه نسبت به قهرمانی او اقدام فرمایند. گنجی زیاد منتظر نماند و از مرتضوی و اوین خداحافظی کرد و رفت خانه‌اش، اما آنجا شیرین عبادی خائن که از دست کفار جایزه نجس صلح را گرفته... دنباله مطلب را در اطلاعات دات نت بخوانید

بوی خون می آید

از بیمارستان میلاد
بوی مرگ می آید.
از طبقه ای که گنجی بستری است
بوی خون می آید.
بی تفاوت نباید بود.
ایمیل بیمارستان:
info@miladhospital.com

مصاحبه با فایننشال تایمز

اصلاح طلبها آنطور که حجاریان به فایننشیال تایمز فرموده قصد دارند با تأییدات خداوند متعال به اپوزسیونِ قانونی و غیر خشن تبدیل شده به مبارزات خود ادامه بدهند. این جبهه که تا کنون به صورت قانونی و غیر خشن قوه‌ی مقننه و مجریه را در اختیار داشت به علت حکومت انشاء‌الله و ماشاء‌اللهی خودش نمی‌توانست آنطور که باید و شاید مبارزه کند، ولی حالا که آنها را به صورت قانونی و غیرخشن خانه نشین فرمودند خواهید دید که با ایمان به قانون اساسی و ولایت فقیه در رکاب حضرت رهبر چنان مبارزه‌ای بکنند که برق از شما بپرد.
در مورد این فرمایش ایشان، که فرموده‌اند اپوزيسيون اروپا و آمريكا غيرقانونی و بيهوده هستند عمه‌ی ما فرمود: با چنین مغز متفکری که اصلاح طلبها دارند جای تعجب نیست که «جانورها» توانستند نشریات و روزنامه‌نگاران و دانشجوها را جلوی چشم آنها غیر قانونی و خشن ببلعند.

پیشنهاد

اکبر گنجی را به بیمارستان میلاد منتقل کرده‌اند زیتون در وبلاگش پیشنهاد کرده با یک شاخه گل به بیمارستان برویم. پیشنهاد خوبی است عیادت از بیمار هم انسانی است و هم اجر اخروی دارد.
آدرس بیمارستان:
بزرگراه همت نرسیده به پل چمران جنب برج میلاد
خارج نشینان که نمی‌توانند این کار را بکنند می‌توانند با تلفن زدن و ارسال فکس و ایمیل به این بیمارستان از او احوالپرسی کنند.
شماره تلفن بیمارستان: 8062005-2
شماره فکس بیمارستان: 8062005
ایمیل بیمارستان: info@miladhospital.com
آدرس و شماره‌ها را از سایت بیمارستان برداشته‌ام:
سایت بیمارستان

تناول پروتئین در زندان اوین

به استناد گزارش خبرگزاری‌های معتبر بعد از سی و شیش روز اعتصاب غذا گنجی به بیمارستان منتقل شد. با اینکه غیر از خواجه حافظ شیرازی سایر شخصیتهای جهان از گنجی حمایت کرده‌اند قاضی مرتضوی کماکان تأکید دارد که گنجی اعتصاب غذا نکرده و مرتب دارد پروتئین میل می فرماید. نامبرده دلیل انتقال گنجی به بیمارستان را جراحی پای ایشان عنوان کرد.
یک کارشناس بلند پایه که مثل سایر کارشناسان بلندپایه خواست که نامش افشاء نشود طی ایمیلی به من نوشت که چون زبان گنجی را به موقع نبریدند و شرایط هم برای کوبیدن جسمی سخت بر سرش مناسب نیست احتمال دارد جفت پاهایش را قلم کنند تا دوباره هیچ قلم به دستی هوس در افتادن با ولی فقیه به سرش نزند.
ولله اعلم بالصواب. الرژیمُ قاصر فی الجواب

درخواستی از مقتول!

نمی‌دانم نامه‌های دکتر سروش و آیت‌الله منتظری را که برای گنجی نوشته‌اند و ریش گرو گذاشته‌اند که دست از مردن بردارد و ذلت را بپذیرد خوانده‌اید یانه.
حتماً حضرت آیت‌الله با مشاوران مشورت کرده و دکتر سروش هم با مغز متفکر اصلاحات سبک و سنگین کرده و به این نتیجه رسیده‌اند که گنجی خطشان را خواهد خواند. برای همین این نامه‌ها را نوشته‌اند.
احتمالاً با پیکی یا چاپار مخصوصی آنها را به اوین فرستاده‌اند. زندانبان که دیده نامه‌ها توطئه دشمن نیستند و نیت خیر دارند در سلول را باز کرده و نامه رسان را هدایت کرده زیر سر گنجی و خوشخبری داده که پدر روحانی‌اش و برادران عرفانی‌اش «اقدام» کرده‌اند. می‌شود حدس زد که در مرز این دنیا و آن دنیا، گنجی چشمان بی فروغش برقی می‌زند، تکانی می‌خورد. شاد می‌شود که هنوز دودی از کنده‌ای بلند می‌شود و خوش می‌شود که هر چند دیر اما شیران گرفتند یقه‌ی حضرت روباه را، اما وقتی شروع می‌کنند به خواندن نامه‌ها حتم دارم از این همه محافظه کاری، از این همه بی کسی، قبل از مردن سخت خواهد گریست و خواهد گفت:
پرفسورا! حضرتا! قاتل را گذاشته‌اید از مقتول درخواست می‌کنید؟

چند پرسش

اگر شما به جای اکبر گنجی بودید بعد از یکماه که از اعتصاب غذایتان گذشته بود از سایر هموطنان خود چه توقعی داشتید؟
******
اگر شما اکبر گنجی بودید و نک حمله اتان را متوجه رهبری که در دژ تقدس سنگر گرفته می کردید از هموطنان خود چه توقعی داشتید؟
******
اگر فردا اعلام بشود اکبر گنجی بر اثر اعتصاب غذا در زندان وفات کرد چقدر افسوس خواهید خورد؟

سالگرد ترور دکتر قاسملو

در سالگرد ترور دکتر قاسملو جمهوری اسلامی باز هم به کردها حمله کرد و جوان بیست و یک ساله ای را با خدعه به بیرون شهر کشید زخمی اش کرد شکنجه اش کرد و...
جنازه مثله شده شوانه قادری توسط قاتلان به خانواده اش تحويل داده شد.
مردم معترض و ناراضی شهر مهاباد با اطلاع از اين جنايت در مناطق مختلف شهر به اعتراض و تظاهرات پرداخته و عليه حکومت شعار داد ه اند. طی چند روز گذشته فضای اعتراضی در شهر مهاباد همچنان ادامه داشته و شهر حالت غيرعادی به خود گرفته است. رژیم هار شده کردها را در یابید.

کمی زندگی، کمی مسابقه

بیایید در مسابقه مقاله نویسی شرکت کنید. درست است که مسائل زیادی دل و دماغ برای ما نمی گذارد، اما به نطرم طرح مسئله اعدام و نوشتن در مورد آن در شرایط کنونی طرحی است که بسیار هوشمندانه انتخاب شده. مملکت ما آبستن حوادثی است (کی نبوده) و ما باید به این موضوع الآن بپردازیم. مقاله نوشتن مشکل است؟ یا در شرایط کنونی دست و دلتان به مقاله نویسی نمی رود اشکال ندارد چهار خط نظرتان را در این مورد بنویسید و بفرستید تا لا اقل این احساس برای تمدن به وجود نیاید.

یک روز رهبر

رهبر صبح بیدار می شود. نماز می خواند. صبحانه می خورد. با زن و بچه خود می گوید و می خندد. با امام زمان تماس می گیرد. به مهم مستضعفان جهان می پردازد. با سران لشکری و کشوری ملاقات می کند. خلیفه مسلمین جهان است. نماز ظهر می خواند. گریه می کند استغفار می کند. از عذاب قبر می لرزد. روز قیامت را هر لحظه به یاد می آورد،اما قطره قطره خون گنجی و باطبی و ... را می چکاند و خم به آبرو نمی آورد. حضرت رهبر دامت افاضات عجب قاتل بی رحمی است بزرگوار.

پست های بیفایده؟

مهم نیست که این پست بی بو و بی خاصیت من برای گنجی و سایر زندانیان سیاسی آب و نان و آزادی نمی شود. مهم اینجاست که یک نفر آنجا می دهد جان و ما اینجا بی تفاوت نباشیم.

یک پرسش

اگر فردا اعلام بشود اکبر گنجی بر اثر اعتصاب غذا در زندان وفات کرد چقدر افسوس خواهید خورد؟

یک پرسش

اگر شما اکبر گنجی بودید و نک حمله اتان را متوجه رهبری که در دژ تقدس سنگر گرفته می کردید از هموطنان خود چه توقعی داشتید؟

یک پرسش

اگر شما به جای اکبر گنجی بودید بعد از یکماه که از اعتصاب غذایتان گذشته بود از سایر هموطنان خود چه توقعی داشتید؟

کشتار زندانيان سياسي


سمينار سراسري درباره کشتار زندانيان سياسي در ايران












با تشکر از فرید نازنین که فایل را برایم فرستاد

غمی بر غمهای وبلاگشهر

... و چون بزرگ شدید
به شما
خواهد گفت
دردهایی را که زیسته است
اکنون ما می بینیم
اشکهایی را که ریخته است
خون دلهایی را که خورده است
یا رب
عجب دردی است مادر بودن
عجب زجری است دوست داشتن
به نوشی و انتظار تلخش
به امید خبرهای خوش

هیجده تیر










پرویز صیاد برای شرکت در تظاهرات ونکووری ها برای یک روز به ونکوور آمد. جلوی آرت گالری سخنرانی کرد و در پایان طرح بادبادک های سیاه را که از پارسال به ابتکار خود او شروع شد اینجا هم به اجرا درآورد. شرکت کنندگان دهها بادکنک سیاه را به آسمان رها کردند تا به قول طناز او حالا که در زمین گوش شنوایی نیست این بادکنک ها، سیاهی روزگار ما را اگر در آسمانها قلمزن را یافتند به او برسانند.در این جلسه کاپیترن نماینده سازمان ملل و نمایندگان گروههای سیاسی نیز به انگلیسی و فارسی سخنرانی کردند.

مونتاژکاتور

خانم معصومه شفيعى توانسته با همسرش اكبر گنجى ملاقات كند، در ارتباط با وضعيت اين زندانى سياسى، به پرسشهاى صداى آلمان پاسخ داده است. روی فایل صوتی کلیک کنید تا بشنوید.

khan0m%20ganji.mp3
چرا سکوت؟